بسمه تعالی:
الگوی عقلانی تحلیل مسائل روز(بخش دوم)
الگوی تحلیل سیاسی:
اکنون با این پرسش رو برو می شویم که الگوها و شیوه هایی که یک تحلیلگر سیاسی به کار می گیرد چیست و چگونه می توان با شیوه ی علمی به تحلیل پرداخت. البته همگان به ویژه در جهان امروز که از ابزار ارتباطی بسیاری برخوردارند به کار تحلیل سیاسی می پردازند، هرچند که بیشتر این تحلیل ها از منظر کارشناسان تلقینی است که ناخودآگاه به نام تحلیل از زبان ما بیرون می آید. اما آنچه مسلم و قطعی است اینکه بیشتر ما از توانایی علمی برای تحلیل برخوردار نبوده حتی با قواعد آن آشنا نیستیم. از این روی لازم است که به ویژه در جهان امروز که جهان فوران اطلاعات و تلقین هاست حتی المقدور ذهن و اندیشه و نگاه خویش را به روش های علمی تحلیل و تحقیق مسلح نماییم. در غیر این صورت چون خسی بر شانه های طوفان بر هرسوی پرتاب شده و تکیه گاه استواری برای پیشبرد زندگی فردی و اجتماعی خود نخواهیم داشت. دراین راستا به تبیین الگوهای تحلیل می پردازیم تا در این راستا گام هایی در جهت دستیابی به این توانایی برداشته باشیم.
الگوی تحلیل عقلانی:
یکی از الگوهای شناخته شده و معروف، الگوی تحلیل عقلانی است.بر اساس این الگو تحلیلگر برای آنکه بتواند راهکار معینی را برای نیل به مطلوب تجویز نماید، باید بازیگران و عناصر دخیل در تصمیمات سیاسی را هوشمند، حسابگر ومنفعت طلب فرض کند و به کشف اهداف، منافع، استراتژی وعملکرد احتمالی هریک از آن ها بپردازد.[ Robert Formaini : The Myth Of Scientific Public Policy] [همان].بر پایه تعریف رابرت فورماینی:
الف) تحلیل سیاسی باید بتواند راهکار معینی را برای نیل به مطلوب و برای اجراتجویز کند.
ب( در کار تحلیل سیاسی آنچه که بیشتر باید مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد«تصمیمات سیاسی» توسط بازیگران و عناصر دخیل است.
ج) با درک صحیح و دقیق تصمیمات سیاسی بازیگران و عناصر دخیل باید به تجویز راه معینی جهت نیل به مطلوب دست یابیم.
د) این تحلیل برپایه الگوی عقلانی باید افراد و گروه ها و دولت ها را برپایه هوشمند بودن، حسابگر ومنفعت طلب بودن فرض کند و به کشف اهداف، منافع، استراتژی وعملکرد احتمالی هریک از آن ها بپردازد.یعنی منافع و ضررهای سیاسی در عمل سیاسی باید محاسبه شود.
ه)محور بودن تصمیمات سیاسی در شناخت و تحلیل بدین سبب است که عقلانیت حسابگر و منفعت طلب پایه اصلی عمل سیاسی به شمار می آید.
نگرش استراتژیک درتحلیل سیاسی:
نخستین نکته و نتیجه ای که از این بحث می توان به دست آورد اینکه نگرش الگوی عقلانیت به شیوه ای که ازدیدگاه فورماینی به دست می آید، این است که این روش به ما شیوه ی نگرش استراتژیک در تحلیل سیاسی و درک درست و عقلانی سیاست را به ما می آموزد،نگرشی که مقاصد و اهداف هر سیاستی در لایه های پنهان و آشکار سیاست را به شیوه عقلانی بر پایه ی منافع و ضررها را هدف تبیین خود قرار داده است.اما درک وفهم این نگرش راهبردی به معنای حقیقی زمانی رخ می دهد که رشد و بصیرت اجتماعی حداقلی وجود داشته باشد.بدون آن امکان تحلیل سیاسی حقیقی نیز غیرممکن است.
فقدان رشد در بخش بزرگی از مردم ایران:
مع الاسف بخش بزرگی از ملت ایران هنوز به آن رشد نرسیده است که بتوان آن را پیرو درک و تحلیل عقلانی دانست. یکی از موارد مهم اینست که نگرش اجتماعی و درک درست از منافع اجتماعی که منافع فردی را در بربگیرد در میان این بخش ازملت وجود ندارد.کشورهایی که مردم آن به رشد رسیده اند ملت وکشور خویش را بسان یک کشتی می بینند که اگر سوراخ شود همه به خطر خواهند افتاد. یعنی هیچ فردی در کشتی سوراخ شده خود را در امنیت نمی بیند. اما مردم غیر رشید این بصیرت و فهم را ندارند و گمان می کنند، که کوشش فردی برای منافع فردی و تلاش برای گریز از ضررهای فردی با اقدامات فردی بدون توجه به منافع جمعی ممکن است. البته برخی نیز ممکن است که با بهره گیری یا در واقع سوء استفاده از دیگران به منافع فردی خویش برسند، اما به این معنا نیست که درکی از منافع جمعی داشته یا آن را باور می کنند، بلکه فقط از نیروی جمعی تصوری دارند که درخودآگاه یا ناخودآگاه آنان حکم می شود که باید از آن سوء استفاده نمود. ولی انسانی که درک روشنی از منافع جمعی دارد، می داند که هنگامی می تواند به منافع فردی واقعی و ماندگار برسد که منافع جمعی را دریافته و به آن کمک کند. اگر افراد جامعه فقط فکر خود باشند روشن است برخی به نان و نوایی می رسند و برخی بسیاربیشتر می رسند اما برخی دیگر درمانده شده یا سرخورده و شکست خورده می شوند.ولی ثروتمند یا فقیر، هیچ یک امنیت و آرامش واقعی نخواهند داشت، زیرا برخی به علت آرزوهای دست نیافته به سرقت و آدم کشی و کلاهبرداری و هرجرم وخیانت دیگر می پردازند، لذا با این روند محیط جامعه ناامن شده و این ناامنی به صورت روزافزون شدیدتر می شود. یعنی هرچه افراد جامعه بی توجهی بیشتری به منافع جامعه و ضررهایی که متوجه آنست داشته باشند بی گمان ناامنی وضررهای بیشتر را برای زندگی فردی دامن زده وزندگی هر یک از افراد جامعه به نوعی دستخوش حوادث و ناامنی بیشتر خواهد شد.باید مردم به منافع و مصالح اجتماعی مانند عبور از چراغ قرمز چهارراه های شلوغ حساس بشوند، در غیر این صورت دچار تصادماتی در زندگی خود خواهند شد که گاه جبران آن غیر ممکن است. جالب اینست که برخی از مردم حتی اینقدر عقل اجتماعی ندارند که به چراغ قرمز اهمیت دهند این گروه از مردم حتی از نظم اجتماعی که در میان برخی از حیوانات وجود دارد عقب ترند، اما در عین حال به گونه ای سخن می گویند که گویی از همه چیز با خبر بوده و البته تحلیل یا موضع نیز دارند.
انسان موجود اجتماعی:
خیلی ها نمی خواهند بفهمند در حالیکه در نعمت های زندگی اجتماعی غوطه ورند، باید اجتماعی نیز فکر کنند. در واقع حس گریز از مسئولیت اجتماعی دربسیاری از مردم ایران یک حس عادی و معمولی به شمار می آید. با این حال بسیاری از همین گروه افراد گونه ای خواسته های فردی غیر معقول خویش را مطرح می کنند که گویی به طرح بهترین راه ها برای حل مشکلات آدم ها پرداخته اند و ناجی انسان ها هستند.اما برای درک بهتر این موضوع باید دانست که اگر ما احساس مسئولیت داشته باشیم یکی از مهمترین چیزهایی که باید به آن توجه کنیم اینکه بدانیم چون دریک کشور زندگی می کنیم باید ژئوپلتیک وجغرافیای سیاسی آن را به خوبی بشناسیم، درغیر این صورت مسئولیت پذیر نیستیم و نمی فهمیم که باید چه کنیم.ژئوپلتیک و جغرافیای سیاسی در هر کشوری مبنای تصمیم گیری سیاسی دوستان و دشمنان هرکشوری است.
ژئوپلتیک وجغرافیای سیاسی:
ژئوپلتیک وجغرافیای سیاسی امری است که هر وطن خواه واقعی در مورد کشور خویش باید بداند وباید وفق آن عمل کند، در غیر این صورت اگر بگوید من به ایران و تمامیت آن وفادارم، دروغی بیش نیست.باید مانند پدر یا مادری باشد که برای فرزند خویش همه کار می کنند که سلامت جسمی وروانی اورا حفظ کرده و نمی خواهند بگذارند که خدای ناکرده، دست و پا و بخشی از بدن او از بین رفته یا جدا شود ونخواهند گذارد که روحیه و روان او در خطر افتاده و گرفتاربیماری های روانی وجنون و غیره شود.برای این کار باید جسم وجان اورا به خوبی شناخته و مراقبت های لازم به عمل آورند. مثلا ببینند که آیا ضعف چشم دارد که پیش از کور شدن وی اقدامات لازم را بنمایند، یا اینکه پوکی استخوان دارد یانه، که اگر داشت اقدامات لازم را بکنند. یاهر نوع ضعف و بیماری دیگر که لاجرم ناچارند پیش از هر بیماری وضعیت گوارش یا قلب یا ریه و موارد دیگر اورا بشناسند تا بدانند که سلامت او درچه وضعیتی است که اگر نارسایی داشت برطرف یا معالجه نمایند، بنابراین شناخت ژئوپلتیک وجغرافیای سیاسی کشور برای هر وطن دوست و عاشق سرزمین وملت خویش و اصولا هر انسان عاقلی مانند شناخت فرزند گرامی خود است که می خواهد از هر جهت سلامت روح وجسم اورا حفظ کنند و اسباب رشد و ترقی و پیشرفت وی را فراهم کنند. یااینکه مانند مادر یا پدر و مانند این ها است که مثلا می گویند مام میهن. پس باید در فکر سلامت و بقا و پیشرفت آن باشیم.یک وطن خواه واقعی باید بتواند منافع عقلانی کشورش را دریابد و از ضررهایش اجتناب کند.چنانچه بیان شد این امر فقط با شناخت ژئوپلتیک و جغرافیای سیاسی ایران ممکن است.
تعریف ژئوپلتیک و جغرافیای سیاسی:
جغرافیای سیاسی به عنوان یکی از شاخههای علوم جغرافیایی به مطالعه بعد سیاسی فضای جغرافیایی میپردازد. بدین معنی که در فضای جغرافیایی اعم از مقیاس محلی تا جهانی و فراکروی پدیدهها و ساختهایی وجود دارند که اساساً ماهیت فضایی/ جغرافیایی دارند و با مؤلفه سیاست درآمیختهاند. از این رو، جغرافیای سیاسی از آن دست معارف بشری است که از ماهیت ترکیبی برخوردار است که دو مؤلفه اصلی جغرافیا و سیاست در آن اهمیت ذاتی دارند. در عین حال، موضوع ترکیبی جغرافیای سیاسی به صورت پدیده های بسیط در فضای جغرافیایی خواه به صورت عینی و ذهنی و خواه به صورت آشکار و پنهان واقعیت و نمود مییابند؛ مانند: قلمروسازی و قلمرو پایی، حس و عاطفه مکانی/فضایی، وطن گرایی و تابعیت، کشورها، ایالت ها، مرزها، پایتختها، مکان های مرکزی، دولت های محلی، ساخت های فضایی - سیاسی منطقه ای، قلمروهای ژئوپلیتیکی، فضاهای جغرافیایی بحران زده، کنش های فضایی در مقیاس های مختلف، دینامیسم فضا و سیاست، تجلی های فضایی کنش متقابل سیاست و جغرافیا، الگوهای فضایی رأی و انتخابات، حوزه بندی رأی، تقسیمات کشوری، آمایش و سازماندهی سیاسی فضا، مدیریت سیاسی فضا، جغرافیا و استراتژی ملی، گردشگری، صلح و امنیت، محیط زیست، مهاجرت های بینالمللی، نظام های منطقهای و جهانی و... بنابراین، بُن مایه ی فلسفی جغرافیای سیاسی را مکانها، فضاها و پدیدههایی تشکیل میدهند که از درآمیختگی جغرافیا و سیاست به وجود آمده اند. به عبارتی، آن دسته از ساختها و پدیدههای فضایی/جغرافیایی که دارای ارزش سیاسی، هویت سیاسی و یا کارکرد سیاسی میباشند، موضوع مطالعه رشته جغرافیای سیاسی و گرایشهای تخصصی آن میباشند. آن بخش از مباحث جغرافیای سیاسی که با مؤلفه قدرت پیوند می خورد و به عبارتی از تعامل جغرافیا، سیاست و قدرت ناشی می شود، در قلمرو موضوعی «ژئوپلیتیک» به عنوان یکی از شاخههای تخصصی جغرافیای سیاسی قرار میگیرد. توسعه این گونه مطالعات و کشف قانونمندی ها و مدلسازی روابط متقابل بین متغیرهای سیاسی - فضایی میتواند راه را برای کاربردی کردن علم جغرافیای سیاسی و ژئوپلیتیک در زمینه کشورداری و روابط خارجی، به ویژه آمایش و مدیریت سیاسی بهینه مکان ها و فضاهای جغرافیایی (کشورها، واحدهای سیاسی/ فضایی درون کشوری، شهرها و مکان های مرکزی، مرزها و...) و نیز امنیت داخلی و ملی کشورها و نیز روابط خارجی با سایر کشورها هموار نماید. همچنین تجزیه و تحلیل جغرافیایی تحولات و بحران های جهانی و منطقه ای و درک صحیح از ماهیت و چگونگی رفتار سیاسی دولت ها در سطوح ملی، منطقه ای و جهانی و واگرایی و همگرایی آن ها، از آن حیث که دارای منشأ جغرافیایی و فضایی می باشند، ضرورتی است که باید به دست جغرافی دانان سیاسی انجام پذیرد [ دکتر محمدرضا حافظ نیا].یکی از نویسندگان دو مفهوم جغرافیای سیاسی(Geography Political) و ژئوپلتیک (geopolitic)را به این صورت تعریف کرده است: «جغرافیای سیاسی اثر تصمیم گیری های سیاسی انسان را روی چهره و اشکال جغرافیایی مربوط به محیط انسانی هم چون حکومت، مرز، مهاجرت، ارتباطات، توزیع، نقل و انتقال و غیره مطالعه می کند، در حالی که ژئوپلتیک به مطالعه اثر عوامل جغرافیایی روی سیاست های دگرگون شونده جهانی می پردازد»[ پیروز مجتهد زاده، ایده های ژئوپلتیک و واقعیت های ایرانی، مطالعه روابط جغرافیا و سیاست در جهان دگرگون شونده، ص ۶۲.] اما دقیق تر آن است که بگوییم جغرافیای سیاسی با رابطه متقابل جغرافیا و سیاست سر و کار دارد[پرسکات، گرایش های تازه در جغرافیای سیاسی، ترجمه ی دره میر حیدر، ص ۳.] و به این ترتیب، مفهوم ژئوپلتیک که به نقش عمده ی عامل فضا در شکل گیری روابط بین الملل معتقد است، جزئی از دانش و علم جغرافیای سیاسی محسوب می شود.در این رابطه سائول.بی.کوهن در کتابش «جغرافیا و سیاست در جهان تقسیم شده» همین مفهوم را بیان داشته و عصاره ی ژئوپلتیک را مطالعه روابطی می داند که میان سیاست بین المللی، قدرت و مشخصات جغرافیایی برقرار می شود.[ ع. انتظامی، ژئوپلتیک در قرن بیست و یکم، ص ۶.] درجغرافیای سیاسی تاثیر انسان در مواردی چون موقعیت ها،مرزها،سرزمین ها،ملت ها و منطقه ها مطالعه می شود، به گفته ی دیگر جغرافیای سیاسی از نقش آفرینی های سیاسی محیط در چهارچوب کشور سخن می گوید،اما ژئوپلتیک عبارت است از مطالعه روابط همکاری یا رقابت میان قدرتها بر اساس امکاناتی که محیط جغرافیایی دراختیارمی گذارد یا امکاناتی که در این راستا می توان ازمحیط جغرافیایی گرفت.مسلماً هدف یک قدرت (به منزله پدیده سیاسی) از این روابط ایجاد موازنه رقابتی با قدرتهای دیگر برای تامین امنیت در راستای حفظ منافع ملی و گستردن آن با توجه به چگونگی بهره گرفتن از نقش امکانات جغرافیایی است.از این دیدگاه ویژه ژئوپلتیک را می توان هنر ایجاد موازنه قدرتی با رقیبان در سطوح منطقه ای وجهانی( ودرکشورهایی که دردرون خویش دارای قدرت های متعدد در نقاط مختلف جغرافیایی آن هستند.) و در راستای تامین امنیت جهت حفظ وگسترش منافع ملی در سطوح منطقه ای و جهانی دانست. با این تعریف ژئوپولتیک (درکشورهایی که دارای نقاط مختلف قدرت پراکنده در جغرافیا نیستند فقط)نگاهی فرا ملتی دارد و جغرافیای سیاسی به نقش آفرینی های درون کشورمی پردازد. از سوی دیگر ژئوپلتیک و جغرافیای سیاسی در مراحل کاربردی سیاست های ملی در امتداد هم قرار می گیرند با توجه به این اصل که سیاست های خارجی یک کشور هنگامی طبیعی و حقیقی است که ادامه زندگی سیاسی و سیاست های داخلی آن کشور باشد(فتامل.بسیارمهم) زیرا جغرافیای سیاسی آن کشور شکل دهنده زندگی سیاسی،اقتصادی و منافع آن کشور است و سیاست خارجی کشور در پیگیری همان منافع ملی در صحنه های فراملتی جنبه ژئوپلتیک به خود می گیرد.برای مثال جغرافیا و ژئو پلتیک ایران در خلیج فارس.
اما برای بررسی جغرافیای سیاسی یک کشور مانند ایران باید به موارد زیر توجه کرد، این موارد ازجمله:
۱٫علت وجودی(کشور). ۲٫ جغرافیای سیاسی سرزمین و ویژگی های طبیعی آن شامل مباحثی مانند موقعیت و انواع آن، وسعت، شکل، ناهمواری ها، آب و هوا، منابع معدنی، و غیره. ۳٫ جغرافیای سیاسی مرزهای بین المللی. ۴٫ اهمیت مراکز سیاسی یا پایتخت کشور. ۵٫ انواع، میزان و شکل کنترل سرزمینی. ۶٫ جمعیت و ترکیب اجتماعی و نحوه ی توزیع سرزمینی آن. ۷٫ شبکه ی راه های ارتباطی.[ دکتر مصطفی ملکوتیان: ژئوپلتیک و جغرافیای سیاسی].همه ی موارد فوق دارای اهمیت بسیاری هستند، اما باتوجه به محدودیت بحث در اینجا به بند ۶ و تااندازه ای نیز به بندها ی ۳و ۵ خواهیم پرداخت.بنابراین تا اینجا دریافتیم که برای درک تصمیمات سیاسی سودمند برای کشور وهمچنین اصمسمات سیاسی زیانبار از ناحیه ی دوستان و دشمنان، باید به درک درست ژئوپلیتیک و جغرافیای سیاسی ایران بپردازیم تا بدینوسیله سیاست های درست و مفید داخلی و بین المللی را از سیاست های نادرست و زیانبار داخلی و بین المللی تشخیص دهیم.
جمعیت و ترکیب اجتماعی و نحوه ی توزیع سرزمینی آن در ایران:
در باره ی جمعیت و ترکیب اجتماعی و نحوه ی توزیع آن مباحث عدیده ای وجود دارد، اما در اینجا بیشتر به مبحث اقوام ایرانی می پردازیم تا از طریق آن به چهره ی واقعی جغرافیای سیاسی وژئوپلتیک ایران برای درک بهتر منافع ملی و زیان های آن نزدیکتر شویم، در این باره با دیدگاه های زیر درباره ی جمعیت اقوام ایرانی آغاز می کنیم:در میان گوناگونی زبانها، فرهنگها و قومها به دنیا آمدهایم. نه فقط ما بلکه اجداد همه ما این گوناگونی را پشت سر گذاشتهاند یا خود جزئی از آن بودهاند. از خزر تا خلیجفارس، از خراسان تا ایلام و... دهها گویش، رسوم و قومیت مختلف وجود دارد. براساس تعریف SIL - منبع زبانشناسی جهان- در ایران حداقل به ۱۴زبان حرف زده میشود. زبانهایی که پشت هرکدام تاریخ گستردهای نشسته و تنوع آن بینظیر است. گروههای زبانی مستقر در ایران، سالهای سال است که شکل گرفتهاند و تاریخ بعضی از آنها به سالهای ابتدایی حضور اسلام در کشورمان برمیگردد. پروفسور آساطوریان گفته است که براساس نتایج برخی پژوهشها، یکی از نخستین گروههای زبانی که پس از اسلام در ایران هویدا شدهاند مازنیها و گیلکها بودهاند. تقریبا میتوان گفت که هیچ آمار رسمیای درباره میزان پراکندگی قومیتهای مختلف در ایران منتشر نشده است، با این توصیف چون روایت ها عدیده است برای درک بهتر این روایت ها سه روایت زیر را می آوریم.
روایت اول:
مسعود مطلبی در مقالهای تحت عنوان «جغرافیای سیاسی اقوام ایرانی» نوشته است جمعیت فارسها حدود ۷۳ الی ۷۵درصد جمعیت ایران است. در این مقاله آمده است که ۸۲ الی۸۳درصد مردم ایران فارسی صحبت میکنند و ۸۶٫۲درصد از آنها فقط فارسی را میفهمند.دادههای مقاله مطلبی بیانگر این است که جمعیت آذریها حدود ۱۵ الی۱۷درصد جمعیت ایران برآورد میشود. آذریزبانها عمدتا در بخش شمال غربی ایران، در استانهای آذربایجانغربی، آذربایجانشرقی، اردبیل، زنجان و قزوین استقرار دارند و ادامه آنها به استان همدان و غرب گیلان گسترش یافته است. علاوه بر این، در شهرهای تهران، قم و اراک نیز بهصورت ادغام اجتماعی، جمعیت بسیاری را شامل میشوند.براساس برآوردهای مطلبی، جمعیت ترکمنها حدود ۲٫۱درصد جمعیت ایران است. عمده ترکمنهای ایران در استان گلستان، در سرزمینی واقع بین ۲رود اترک و قرهسو و در استان خراسان شمالی، در بخشهای قوچان، بجنورد و سرخس زندگی میکنند.حدود ۵درصد از جمعیت به سومین گروه قومی، یعنی کردهای سنی و شیعه غرب کشور اختصاص دارد.مقاله مطلبی حکایت از آن دارد که قوم عرب در جنوبغربی کشور با حدود ۳درصد و قوم بلوچ در جنوبشرقی کشور با حدود ۲درصد از کل جمعیت، سکونت دارند.از نظر ریشه زبان و لهجه، زبان بلوچی را همانند پشتو، تاجیکی و کردی عضو خانواده زبانهای ایرانی میدانند، اما لهجههای بلوچی در مناطق بلوچنشین ایران و پاکستان بهمراتب به هم نزدیکترند.در این مقاله آمده است که از نظر جمعیت،کردها، پس از فارسها و آذریها، سومین گروه از ملت ایران بهشمار میآیند. این قوم درحالحاضر در غرب کشور در استانهای کردستان، جنوب آذربایجانغربی و بخشهایی از استانهای کرمانشاهان و ایلام مستقر هستند. این ناحیه بخشی از منطقه کردنشین، مشتمل بر نواحی شمالی عراق، جنوبشرقی ترکیه و شمالشرقی سوریه است. دستجاتی از این قوم در شمال خراسان و گروهی نیز در کشور ارمنستان بهصورت اقلیت قومی بهسر میبرند.
اما روایت دوم:
روایتهای مختلفی درباره ترکیب جمعیتی اقوام مختلف در ایران وجود دارد. براساس یکی از این گزارشها، ۶۱درصد جمعیت ایران فارسی زبان هستند که این آمار حدود ۱۰درصد با روایت اول فاصله دارد.اگر روایت دوم را مدنظر قرار دهیم و دادههای منتشرشده در منابع غیررسمی را بپذیریم، ۱۶درصد جمعیت کشور آذری زبانهستند. حدود ۱۰درصد جمعیت ایران را کردها تشکیل میدهند.براساس آمارهای تأییدنشده، زبانهای لری و بختیاری را به ۶ تا ۱۰درصد جمعیت ایران نسبت میدهند. گفتنی است که زبان لری مانند فارسی از شاخه زبانهای ایرانی جنوبغربی است و از نزدیکترین زبانها به فارسی بهشمار میآید. ۲درصد جمعیت ایران بلوچ هستند.عربزبانان ایران حدود ۲درصد جمعیت کشور را براساس گزارشهای غیررسمی تشکیل میدهند.همچنین ۲درصد جمعیت ایران، ترکمن و سایر اقوام بهشمار میروند.
و روایت سوم:
این روایت از دیگر روایتها معتبرتر بهنظر میرسد. اگر سایت اتنولوگ را معیار قرار دهیم بیش از ۶۲درصد جمعیت ایران، فارسی زبان هستند.براساس دادههای این پایگاه جهانی، ۱۳٫۵۷درصد جمعیت ایران ترکزبان بهشمار میروند که البته این آمار بدون احتساب ترکهای خراسانی، قشقایی و... است و تنها به ترکهای آذربایجانی اشاره دارد.اتنولوگ سهم زبان لری را تنها ۲درصد اعلام کرده است. البته اگر زبان لکی را هم زیرمجموعه لری بدانیم ۱٫۲درصد دیگر به این آمار افزوده میشود.در روایت سوم، ۲٫۳۹درصد ایرانیها به زبان بلوچی صحبت میکنند. اتنولوگ در گزارشهای خود سهم زبان کردی را ۶٫۹درصد اعلام کرده است. زبان گیلکی، ۲٫۹۸درصد و زبان مازندرانی ۲٫۹۱درصد از جمعیت ایران را بهخود اختصاص داده است.[آوین آزادی- آمار اقوام در ۳روایت.روزنامه همشهری].
جغرافیای سیاسی اقوام:
اما جغرافیای سیاسی اقوام ایرانی بحث بسیار مهمی است که در تعیین سرنوشت ایرانیان بسیار مهم وتاثیر گذار است، بنابراین نمی توان از کنار آن به سادگی گذشت. دقیقا سرنوشت ایران و سرنوشت هریک از اقوام ایرانی به این مبحث وابسته است. بنابراین دقت و توجه به این مبحث جنبه ی حیاتی دارد. نمی توانی بگویی ایرانی هستم و به ایران خویش افتخار می کنم و نگران سرنوشت ملت و کشور خویش هستم و همچنین خواهان زندگی باشکوه و سعادتمند برای اقوام ایرانی هستم اما به جغرافیای سیاسی اقوام در ایران بی توجه هستم. بنابراین توجه عمیق وژرف به این مهم از وظایف هر ایرانی از پیروجوان و مرد وزن است.هرچند تنوع قومی و فرهنگی برای کشوری مانند ایران میتواند فرصتهای مناسبی برای توسعۀ کشور فراهم کند، درعینحال میتواند یکی از بسترهای مهم ناامنی و تهدیدات امنیتی بهشمار رود؛ بهویژه اینکه جغرافیای سیاسی قومیتهای ایرانی مانند مرزنشینی اکثر اقلیتهای نژادی و مذهبی، و شکافهای فرهنگی میان آنها میتواند سبب طمعورزی و تحریک کشورهای استعمارگر و حضور فتنهانگیز بیگانگان در آشوبهای قومی و اختلافات مذهبی و… شود: ایران، کشوری چندفرهنگی است و تنوع قومی و زبانی، یکی از ویژگیهای شاخص آن است. الگوی ملّت در این کشور ترکیبی و نامتوازن است؛ بدینصورتکه بخش بزرگی از ملّت، که در یک یا چند ویژگی و خصیصۀ ترکیبی مشترک اکثریت دارند، هیئت کلی ملّت ایران را تشکیل میدهد و بخش کوچکتری از ملّت نیز به علت دارا بودن یک یا چند ویژگی با بخش اکثریت ملّت تجانس کامل ندارند و در جایگاه اقلیت، اجزا و پارههای کوچکتر ملّت ایران قلمداد میشوند[مسعود مطلبی. جغرافیای سیاسی اقوام ایرانی]. تحولات تاریخی و سیاسی جغرافیای سیاسی ایران همواره با توجه به کارکرد چند وجهی اقوام در سیر معادلات قدرت تحلیل و ارزیابی میگردد، بهطوریکه تصویر موزاییکی اقوام در این جغرافیای سیاسی طی تاریخ چرخهای از فرصت ــ تهدید را در مقابل منافع ملّی ایران نمایش میدهد[همان]. از سوی دیگر در عصر موسوم به جهانی شدن، که جهان به تعبیر مارشال مک لوهان به سبک دهکدۀ جهانی نمایش داده میشود، کشورهایی با مختصات نظام سیاسی ایران، به دلیل تنوع قومی، با مشکلها و بحرانهای قومیتی روبهرو میشوند[همان]. اکنون پرسش اساسی اینست که چه باید کرد که از تهدیدهای چند قومیتی رها شده و فرصت های آن را هرچه بیشتر استفاده نماییم. آیا در ین مسیر امکان دارد بتوانیم ناسیونالیسم قومی را حذف کنیم؟ زیرا ناسیونالیسم قومی چه از ناحیه ی قومیت مرکزی و چه از ناحیه ی اقوام دیگر نهایتا اسباب تجزیه ی کشور را فراهم خواهد نمود و حداقل اینکه کشور همیشه در وضعیت آشوب و ناامنی خواهد بود و باچنین وضعیتی هیچ گونه امنیت یا توسعه و یا رشد و پیشرفتی امکان پذیر نخواهد بود. حال اگر امکان دارد که ناسیونالیسم قومی حذف شودچگونه این پروسه به وجود خواهد آمد . اگر قابل حذف نباشد چگونه باید آن را کنترل نمود. از منظر صاحب نظران جایگاه اقوام ایرانی در الگوی ترکیبی خاصی از ملت وجود دارد که در هردو بعد جامعه شناسی و همچنین بحث فضایی- جغرافیایی قابل بررسی و مطالعه است. یعنی روشن است که بحث جغرافیای سیاسی خصوصا در اینجا از هردو بعد و زاویه باید بررسی شود[محمدرضا حافظ نیاز، جغرافیای سیاسی ایران، چ ۱، تهران: سمت، ۱۳۸۱، صص ۱۸۰ ــ ۱۴۶]. بنابراین بررسی این پدیده را باید از هردو زاویه در زیر دنبال کنیم.
جامعه شناسی و الگوی ترکیبی ملت ایران:
چند شاخصه برای بررسی جامعه شناسانه الگوی ترکیبی ملت ایران وجود دارد، یکی از شاخصه ها قومیت است که دربالا در سه روایت آن را بیان نمودیم.شاخصه ی دیگر دین و مذهب است که ۹۹ درصد ملت ایران مسلمان هستند و از میان ۱ در صد باقی مانده ۱۳٫/. مسیحی و مانده آن به ترتیب بیشترین آن زرتشتیان، سپس یهودیان و بالاخره پیروان دیگر ادیان (مانند صابئین) بانسبت ها ی بسیار ناچیز – کمتر از ۵٫/. همان یک درصد –قرار دارند[سرشماری عمومی نفوس و مسکن ۱۳۷۵، ص ۶].همچنین حدود ۹۵ درصد از مسلمانان، شیعۀ اثناعشری و بقیه اهل سنّت هستند. اهل سنّت نیز خود به دو شاخۀ حنفی، که عمدتاً در شرق و جنوب شرقی ایران استقرار دارند، و شافعی، که در غرب و منطقۀ کردستان ساکن هستند، تقسیم میشوند[مسعود مطلبی.همان]. البته درباره ی عده ی مسلمانان سنی روایات دیگری نیز وجود دارد اما نباید خیلی فاصله ای از این آمار داشته باشد.شاخص سوم طبقه ی اجتماعی است. باتوجه به نگرش ماکس وبر که نوع فعالیت و پایگاه شغلی را برای طبقه بندی اجتماعی ملاک و شاخص قرار داده، موافق با آخرین آمار در این زمینه که در سال ۱۳۷۵ به دست آمده، حدود ۲/۲درصد از افراد ملت در طبقه ی بالای اجتماع قرار داشته که شامل مقامات بلند پایه، قانونگذاران، مدیران است. این طبقه دارای قدرت سیاسی، تکنولوژیک واقتصادی است وبه عبارت دیگر سرنوشت کشور را به گونه همه جانبه در دست دارد[همان]. اما طبقه ی میانی و متوسط جامعه شامل سرمایه داران از جمله بازاریان سنتی و جدید، صنعت، تجارت، خدمات و همچنین بوروکرات ها، تکنسین ها و متخصصان در بخش دولتی است که حدود۲/۴۶ درصد جمعیت جامعه را تشکیل می دهد[سعید برزین، «ساختار سیاسی ــ طبقاتی و جمعیتی در ایران»، اطلاعات سیاسی و اقتصادی، سال هشتم، ش ۱۱ و ۱۲ (مرداد و شهریور ۱۳۷۳)، ص ۲۲]. ولی طبقه ی سوم یا پایین جامعه که عمدتا شامل کارگران و مزد بگیرانی است که در بخش های مختلفی چون صنعت، کشاورزی، خدمات و همچنین کارگران ساده اشتغال دارند، حدود ۲/۴۳ درصد جمعیت را به خود اختصاص داده است[سالنامۀ آماری ۱۳۷۷، تهران: مرکز آمار ایران، ۱۳۷۸، ص ۱۰۹].
فضا وجغرافیا و الگوی ترکیبی ملت:
از نظر جغرافیایی - فضایی ملت ایران در دو بخش شکل گرفته است. بخش اول همان بخش مرکزی است که عمده ی فضای جغرافیای ایران را در برمی گیرد دارای تجانس و پیوستگی نسبی است. این فضا متشکل از کاسه ای است که از فلات ایران و سلسله جبال زاگرس و البرز تشکیل می شود. این کاسه مردمی را در برمی گیرد که دارای ویژگی های قومی، زبانی، فرهنگی، مذهبی وفضایی مشابه و دارای انسجامی هستند. این بخش از ملت با وجود خرده فرهنگ های محلی(از جنبه ی گویش ها و رفتار) اما همگی مسلمان شیعه ی اثنی عشری بوده، زبان آن ها فارسی و از منظر فرهنگ عمومی کاملا پیرو فرهنگ ایرانی خویش هستند[محمدرضا حافظ نیا، همان، ص ۱۴۹].
جنبه های دیگر فضای جغرافیایی ایران:
برخلاف کاسه ی ایران بخش حاشیه ای کشور دارای ویژگی گسیختگی و چندپارگی و نامتجانس بودن است. این بخش مجموعه ای از گروه های قومی وفرهنگی نامتجانس را تشکیل می دهد. بخش مزبوراز دوجهت نامتجانس است، یکی از جنبه ی تفاوت هایی که با یکدیگر دارند و دیگری از جنبه ی تفاوت هایی که میان هریک از اقوام حاشیه با بخش مرکزی است، این تفاوت ها به گونه ی مشخص در جنبه هایی چون زبان، لهجه، قومیت، مذهب و خرده فرهنگ های محلی وجود دارد.اما می توان گفت علیرغم این تفاوت ها صفاتی در میان این اقوام و گروه ها است که شباهت های قابل توجهی میان آنها و مردم بخش مرکزی کشور به وجود آورده است. این شباهت ها اسباب پیوستگی را با بخش مرکزی کشور فراهم نموده و در اصطلاح سبب نوعی پیوند موزاییکی شده است. باید تاکید نمود که در زمان عادی ومعمولی مردم حاشیه کشور با بخش مرکزی آن دارای تعاملی مثبت بوده و همبستگی ملی بر گسیختگی ملی رجحان داشته است. اما گاهی که دوره ی نامتناسبی است گرایش به سوی گسیختگی ها رخ نموده است. بااین توصیف کوشش های دولت مرکزی به ویژه نظام اسلامی برای تامین و تعمیق همبستگی ها نیز قابل توجه است[مسعود مطلبی-همان]. در بخش حاشیه، گروههای قومی آذری، کرد، عرب، بلوچ و ترکمن، به ترتیب در شمال غربی، غرب و جنوب غربی، جنوب شرقی و شمال شرقی ساکناند. نواحی استقرار این اقوام، به جز ناحیۀ آذرینشین و کردنشین، فاقد پیوستگی فضایی ــ جغرافیایی است، به طوری که موزائیک گسیخته با فضاهای امتدادیافتۀ بخش مرکزی، به هم میپیوندند، بدین معنا که بازوها و زبانههای بخش مرکزی، به ویژه در ضلع شرقی، شمالی، جنوبی و غربی کشور تا مرزهای سیاسی و حتی در بعضی جهات تا ماورای مرزها گسترش مییابد و فضاهای میانگروههای قومی را پر میکند[حافظ نیا-همان، ص ۱۵۰].شرایط مذهبی حاشیه ی کشور نیز از نظر مذهبی به گونه ای است که در صورت عدم کنترل وجهت دهی مناسب برای مثال گرفتار اندیشه ی انحرافی و غیر اسلامی وهابیت شده زمینه های شکاف مذهبی را فراهم کرده و شرایط نامناسبی برای وحدت کشور فراهم خواهد شد. زیرا : اقلیّت مذهبی اهل سنّت، با دو شاخۀ حنفی و شافعی، در فضاهای حاشیهای کشور پراکندهاند. منطقۀ حنفینشین، از نوار باریکی از شرق خراسان (حوالی تربت جام) آغاز میشود و همراه انقباض و انبساط جغرافیایی در کنار مرز شرقی، به سمت جنوب تا بلوچستان امتداد مییابد. ادامۀ آن در جنوب کشور، مناطقی از استان هرمزگان و بعضی از جزایر و قسمتهایی از سواحل خلیج فارس را تا بندر لنگه در بر میگیرد. در حاشیۀ شمالی ایران، از شرق دریای مازندران نوار سنّینشین حنفیمذهب ترکمن آغاز میشود و امتداد آن همراه انقباض و انبساط جغرافیایی، در گوشۀ شمال غربی خراسان (جرگلان بجنورد) پایان میپذیرد[همانجا.]. در حاشیۀ غربی ایران، قملرو اهل سنّت شافعیمذهب در استان کردستان و بخش جنوبی استان آذربایجان غربی قرار دارد و به ناحیۀ کردنشین شیعهمذهب در ضلع جنوبی آن (استان کرمانشاه) و ناحیۀ شیعهنشین آذربایجان در غرب و شمال آن محدود میشود. مناطق حاشیهای سنّینشین کشور نیز فاقد پیوستگی فضایی است و فواصل جغرافیایی میان آنها، با بازوها و زبانههای جغرافیایی بخش شیعهنشین مرکزی پر میشود[همانجا]. البته مسیحیان ارمنی و زرتشتیان و یهودیان نیز جایگاه ها،امکانات و شرایطی دارند که در جای خود می توانند در جغرافیای سیاسی ایران اثر بخش باشند.اما برادران اهل سنت ما علاوه بر شرایط جغرافیایی در ایران در ماوراء مرزها واجد شرایطی حاکی از فرصت و تهدید هستند که شایان توجه است: بخش سنّیمذهب شرق ایران با ناحیۀ سنّینشین پاکستان و افغانستان، و بخش سنّینشین شمال شرقی ایران با ناحیۀ سنّیمذهب آسیای مرکزی پیوستگی دارند. در جنوب کشور، اهل سنّت ساکن در جزایر و سواحل خلیج فارس، با اهل سنّت شبهجزیرۀ عربستان، که در آن سوی آبهای خلیج فارس واقع است، تجانس دارند. در غرب ایران نیز بخش سنّینشین کردستان با ناحیۀ سنّیمذهب شمال عراق دارای پیوند جغرافیاییاند.[مسعود مطلبی- همان]. لازم به ذکر است برای اینکه رابطه ی میان برادران شیعه و سنی به تهدید تبدیل شود اقدامات گسترده ای از سوی عربستان، اسرائیل، آمریکا و برخی از اقمار کوچک و بزرگ آن ها به واسطه ی تبلیغ وهابیت صورت گرفته است. در حالیکه وحدت شیعه و سنی واجرا و تقویت اسلام تنها طریقه ای است که برای بقای ایران جنبه ی حیاتی و راهبردی دارد. در این باره در بحث های بعدی ادامه خواهیم داد.فقط باید یاد آور شوم که در تحلیل عقلانی مسائل روز فهم و درک این گونه مباحث نقش بسیار بزرگ و اساسی دارد.زیرا منافع ملی و تصمیمات سیاسی را بهتر خواهیم شناخت و خواهیم دانست که هر گونه تصمیم سیاسی که منافع ملی مارا حمایت کند و یا تصمیماتی که منافع مارا به خطر اندازد چه تصمیمی است. بنابراین تصمیمات سیاسی سود آور ملی از ناحیه ی افراد وگروه های داخلی ودولت های کشور و نظام را باز شناخت و همچنین تصمیمات سیاسی زیان بار افراد و گروه ها ودولت های کشوررا درک نمود، علاوه برآن هر گونه تصمیمات سیاسی سود آور یا زیان بارافراد، گروه ها، دولت های خارجی و سازمان های بین المللی ر درباره ی کشور خود درخواهیم یافت...
ادامه دارد...