بسمه تعالی:
به خاطر می آورم از آغاز انقلاب، بحث روش تحلیل سیاسی به گونه ی جدی مطرح بود اما مع الاسف یا کسی در عمل مقید به روش تحلیل سیاسی نشد یا اینکه بسیار ناقص مورد توجه واقع شد.اما پیچیدگی های عالم سیاست از یکسو و اینکه انقلاب اسلامی ارزش ها و اصول ویژه ای دارداز سوی دیگر،خصوصا اینکه بقا و ماندگاری ایران به اسلام است نیاز به روش تحلیل سیاسی را دوچندان می کند، از این رو ضروری است، به روش مزبور به نحو عمیق دست یابیم.فقدان روش تحلیل سیاسی صحیح دربسیاری از مردم به ویژه در میان مسلمانانی که گرفتار نوعی حقوق بشر ضد ایرانی هستند، آثار وعواقب ناگواری را دامن زده که بسیار در قضاوت ها و تحلیل های کنونی مهم و موثر است. بنابراین باید همه ی ایرانیان به ویژه مومنان و مسلمانانی که سخت گرفتارتحلیل های نادرست و غیر عقلانی شده اند به روش صحیح تحلیل سیاسی دست یابند. در اینجا لازم است که ابتدا به تعریف تحلیل سیاسی از منظر دانشمندان علوم سیاسی بپردازیم.دراین پیوند اگر به بررسی تعاریفی که از تحلیل سیاسی در میان دانشمندان گوناگون شده است بپردازیم، دیدگاه های مختلفی را خواهیم یافت. با این حال با جستجو می توان نکات قابل توجهی علیرغم این اختلاف نظرها در باره ی مفهوم تحلیل سیاسی به دست آورد .اما نخستین نتیجه ای که از مباحث ذیل می گیریم اینکه تحلیل سیاسی و قضاوت در باره ی افراد،دولت ها، روابط بین الملل و وظایف دولت ها در داخل کشور کار ساده ای نیست و نیاز به افراد کارشناس و متخصص داشته و هرکس می خواهد در این وادی صاحب نظر باشد لااقل باید از اطلاعات اولیه و دانش های ابتدایی برخوردار بوده و از اصول و روش های کار مطلع باشد در غیر این صورت شک نباید کرد که چنین فردی علاوه بر اینکه خود را در دام بدترین دشمنان خویش انداخته برای دیگران خصوصا برای کشور و ملت ایران بسیار زیانبار است.
دیدگاه والتر ویلیامز:
در این باره صاحب نظران در تعریف از « تحلیل سیاسی» مطالبی گفته اند که در ذیل به آن ها خواهیم پرداخت.برای مثال یکی از دانشمندان علوم سیاسی به نام والتر ویلیامز بر این باور است که تحلیل سیاسی با هدف « چگونگی تصمیم گیری» انجام می شود، از این رو می نویسد : تحلیل سیاسی ...وسیله تجزیه و تحلیل وپردازش اطلاعات حاصل از تحقیق و مطالعه است که چارچوبی برای تصمیم گیری فراهم می آورد.Wallter Williams.Social Policy Research and Analysis 1971[منبع:دکترمسعود اسلامی، تحلیل سیاسی؛ از تشخیص تا تجویز].
باتوجه به نظریه و دیدگاه این نویسنده می توان به نتایج ذیل رسید:هر تحلیل گر با انگیزه ی تایید و یا تخطئه یا پیشنهاد برای تصمیم گیری های کلی یا جزیی در سطوح داخلی و بین المللی به تحلیل می پردازد.تاکید والتر ویلیامز براینکه تحلیل پس از تحقیق و مطالعه پیرامون موضوع است هشدار به این مطلب است که وسوسه تحلیل مارا در وضعیتی قرارندهد که بدون مطالعه و دقت درباره موضوع به تحلیل بپردازیم که درعمل سبب گمراهی خویش و دیگران بشویم. تجزیه و تحلیل و پردازش اطلاعات بدون تحقیق و مطالعه دقیق ودرست ارزشی ندارد.اما متاسفانه بسیاری از مردم بدون توجه به مبانی درست به تحلیل سیاسی می پردازند.برای مثال ایران اینتر ناشنال در تحلیلی می نویسد: ... کاربران رسانههای اجتماعی که حکومت سالها با تبلیغات واهی درباره نقش خود در حفظ تمامیت ارضی ایران و جلوگیری از تجزیهطلبی، بر سر آنان منت گذاشته، میگویند: «ما تجزیه شده بودیم و تازه داریم ترکیب میشویم.».[ اقلیتهای اتنیکی پرچمدار و میداندار خیزش سراسری مردم ایران علیه جمهوری اسلامی]. واقعا این سخن عجیب را به جز عده ای نادان باور نمی کنند.زیرا ممکن است که تجزیه طلبان نسبت به گذشته متحدتر شده باشند اما این اتحاد برای تمامیت ارضی ایران نیست، بلکه برای تجزیه ی ایران است که از این میان می توان باکمی تحقیق و ژرف اندیشی مشاهده نمود که همین ایران اینترناشنال بارها و بارها با رهبران تجزیه طلب که همه ی مانیفست آن ها جدایی وتجزیه ازایران است، مصاحبه و گفتگو کرده وازتبلیغات آنان برای تشویق به تجزیه بهره برده اند.بنابراین روشن است که این گروه ها فقط و فقط برای تجزیه ی ایران متحد شده اند تا هریک مانند لاشخورها بخشی از ایران عزیز را کنده و در پی مطامع خویش بروند.البته بسیاری از نادانان نیز بدون توجه به دامی که درآن افتاده اند برای تجزیه ی کشور هورا می کشند و با رفتارها و شعارهایی چون تشویق به بی حجابی ومانند آن زمینه ی وحدت کشوررا که اسلام است از بین می برند و موفقیت تجزیه طلبان را بیشتر می کنند. شنونده اگر عاقل باشد می پرسد آیا یکی از این رهبران تجزیه طلب که با ایران اینترناشنال و بی.بی.سی مصاحبه کرده ومی کنند اعلام کرده اند که ما رسما دست از تجزیه ی ایران برداشته ایم، به هیچ وجه. آنان نه اینکه رسما اعلام عدول و بازگشت ازاهداف تجزیه طلبانه ی خویش ننموده، بلکه به نحو غیر رسمی نیز چنین نگفته و نکرده اند. بنابراین اگر اتحادی وجود دارد برسر تجزیه ی ایران است نه حفظ تمامیت آن. تحلیل وتحلیل گری نقش حیاتی در سرنوشت افراد و گروه ها دارد چون به تعیین تصمیم و چگونگی آن می پردازد. فرآیند تصمیم گیری همان موضع گیری سیاسی است که شخص در برابر موضوعی چه به عنوان یک فرد عادی یا یک مدیر یا سیاستمداراتخاذ می نماید، بنابراین هر فرد باید بداند که هر قدم و هرگامی که بر می دارد، در سرنوشت خود و سرنوشت کشور نقش اساسی دارد، لذا دقت در تحلیل سیاسی که تعیین کننده ی تصمیم و موضع گیری سیاسی است، اهمیت بسیاری دارد. چه بسا انسان با یک تحلیل سیاسی نادرست سرنوشت خود و سرنوشت کشورش را برباد بدهد. برخی به جای تحقیق و مطالعه و ارزیابی اصول و معیارهایی که با آن ها تحلیل می کنند هجمی از اطلاعات دستکاری شده را از منابعی که به روشنی اهداف ضد ملت ایران را پی می گیرند، به عنوان اساس و پایه ی تحلیل خویش قرار می دهند. البته آسان طلبی و راحتی خواهی وحب و بغض های بی دلیل بسیاری از مردم ایران از عوامل اصلی این گرایش منحرفانه و گمراه کننده است.
دیدگاه جاکوب اوکیلیس:
اما یکی دیگر از صاحب نظران و دانشمندان دیگر علوم سیاسی به نام جاکوب اوکیلیس در باره مفهوم تحلیل سیاسی چنین می نویسد: بررسی و آزمون سازمان یافته راهکارهای مختلف سیاسی و گرد آوری و در هم آمیختن شواهد موجود در خصوص هر یک از راه های ممکن تحلیل سیاسی به شمار می آید Jacob… B.Ukeles…Policy Analysis 1977 [همان:منبع پیشین].
از این تعریف می توان نتایج ذیل را استخراج نمود:منظور از بررسی وآزمون سازمان یافته استفاده از شیوه و متد وطی مراحل آن در کار تحلیل سیاسی است. باید گفت برخی به نحوی تحلیل می کنند که برهیچ شیوه و متد مشخصی در تحلیل استناد نمی شود . کار آنها گرچه به ظاهر تحلیل به نظر می آید ولی به واقع شبه تحلیل است و هیچ ارزشی ندارد.نکته مهم دیگر در این تعریف موضوع « راهکارهای سیاسی» است. باید گفت هنگامی به معنای واقعی اقدام به تحلیل سیاسی می کنیم که به بررسی راهکارهای سیاسی نیز بپردازیم. در غیر این صورت کار ما تحلیل سیاسی نیست. به عبارت روشنتر درصورت بررسی راهکارها در هر حوزه مانند حوزه فرهنگ، اقتصاد، قدرت نظامی، سلامت، جنگ وصلح، روابط بین الملل، آموزش و پرورش، حقوق فردی و جمعی و حقوق بشر، یا هر پدیده دیگر، در قالب سیاست های دینی یا غیر دینی می توان گفت که مابه تحلیل سیاسی پرداخته ایم. برخی در تحلیل خویش از اوضاع و حوادث هیچ گونه راهکاری ارائه نمی دهند، یا اینکه بسیار شعاری و کودکانه بررسی و نظر می دهند. برای مثال می گویند مشکلی برای «ایران» و تمامیت کشور به وجود نمی آید. اما عجیب است چگونه ممکن است که برای ایران و تمامیت آن با وجود فعالیت بسیار گسترده ی تجزیه طلبان و حمایت های بین المللی ازآنان خطری وجود نداشته باشد و با کوشش ها و تسلیحات و سازماندهی و امکاناتی که در اختیار آنان قرار داده اند، هیچ اتفاقی نیافتد و جنابعالی که چشم را بسته ای و تلاش تجزیه طلبان را از زبان تجزیه خواهان ایران همان وحدت ملی می نامی برای آینده ی ایران، آیا فهمیده ای که چه می گویی و واقعا چه «راهکاری» برای خود و کشور و ملت ایران داری؟! طوطی وار می گویی ایران را هیچ خطری تهدید نمی کند اما نمی دانی که طبع قومیت ها وقتی مذهب و دین نباشد برپایه روش و فرهنگ روز ساختن ملت از قومیت خویش است. یعنی اگر اسلام در میان نباشد چه عاملی می تواند این وحدت را حفظ کند اگر فرهنگ بدون اسلام منظور باشد که این فرهنگ درهمه ی کشورهای همسایه ومشابه با ایران وجود دارد، اما هیچ یک باتوجه به مشابهت فرهنگی با ایران حاضر نیستند، کشور خویش را به ایران ملحق کنند. ازاین رو باید فهمید که ویژگی ها وعلایق فرهنگی نمی تواند موتور محرکه ی وحدت باشد.اسلام هرچه بیشتر خالصانه و فراتر از هرگونه آداب ورسوم خالی از محتوا ، می تواند موتور محرکه به سوی وحدت ملی باشد. در غیر این صورت خود به خود و بدون هیچ تحریکی اقوام ایران از یکدیگر جدا خواهند شد. زیرا هیچ قومی حاضر نیست که مثلا زیر سلطه و مستعمره فارس ها باشد و هر کس در صورت نبودن اسلام و نظام سیاسی ای که از آن حمایت کند خواه ناخواه در پی تجزیه و جدایی قوم خویش از فارس ها خواهد بود. اکنون که اسلحه و پول و تبلیغات و ابزارهای گوناگون نیز در اختیار آنها نهاده اند با فقدان اسلام این روند سرعت بیشتری خواهد یافت. بنابراین راهکار اینست که اسلام هر چه بیشتر و بهتر و پررنگ تر اجرا شود تا انسجام بهتر و بیشتری حاصل شود. در حالیکه این گروه نادان با لخت شدن و برهنگی پرچمی علیه اسلام ساخته اند تا بدین وسیله ملاط و چسب وحدت ملت را از بین ببرند. گردآوری شواهد و مصادیق و مستندات و دلایل ذهنی و عینی درباره هریک از راهکارها و ترجیح و تطبیق آنها از اهم کار تحلیل سیاسی است. ادعاهای بسیاری می شود اما عمدتا بی پایه و اساس و بدون دلیل و مستندات این ادعاها مطرح می شوند. البته در بسیاری موارد با کمک گرفتن از تبلیغ و شانتاژ وتحریف مفاهیم به این دست از اقدامات می پردازند و این ادعاها را در ذهن آدم های ساده لوح جای می دهند. از جمله اخیرا بنیاد هریتج، به اصطلاح اندیشکده آمریکایی در بخشی ازتحلیل طنز آلود خود که به پایان نظام جمهوری اسلامی نوید داده است می نویسد:... جمهوری اسلامی به تار مو بند است و سوال بعدی اینجاست: روز موعود کی فرا میرسد؟ [جمهوری اسلامی در وقت اضافه و سوت پایان در دست معترضان-منتشر شده در سایت ایران اینترناشنال].ادعای فوق به چه دلیل بیان شده اگر منظور اینست که مانند دوران انقلاب اسلامی این اعتراضات تبدیل به یک انقلاب خواهد شد قطعا این خیالی باطل است به دو دلیل، زیرا اولا در انقلاب اسلامی عوامل مهم دیگری از جمله ترسو بودن شاه وفرار به روال عادی خود از ایران بود. شاه در دوران مصدق که شرایط بسیار کم خطرتر از دوران انقلاب بود، پابه فرار گذاشت اما رهبران کنونی نظام اسلامی، بسیار محکم تر از شاه هستند. ملاحظه کنید اگر شاه جرئت ماندن داشت احتمالا ارتش به این زودی ها اعلام بی طرفی نمی کرد. نکته ی دیگر وقتی که شما به رسانه های خارجی نگاه می کنید حمایت های جدی مردمی که از انقلاب اسلامی و نظام برآمده وجمعیت انبوه آنان اصلا به تصویر نمی آورند. براین اساس برای کسانی که کورانه چشمشان وگوششان به رسانه های بیگانه است نمی توانند به علت فقدان اطلاعات صحیح از اوضاع به تحلیل صحیح نیز دست یابند، لذا گمراه خواهند شد و وارد اقداماتی می شوند که خود و کشور را به خطر می اندازند.البته مقاصد وماجرای امثال بنیاد هریتج کاملا روشن وواضح است.آنان به عنوان مطامع استعماری و از مخالفان دولت فعلی دموکرات مطالبی نوشته اند که به هیچ وجه با حقایق انطباق ندارد.نقشه ی این افراد و گروه ها ودولت ها فقط اجرای پروژه ی سوریه درایران است، زیرا روشن است که نه رهبران نظام اسلامی و نه بخش بزرگی از مردم از حمایت نظام کوتاه نمی آیند، بنابراین تنها چیزی که مد نظر است جنگ داخلی و سوریه سازی ایران است. اما آنها یک واقعیت بزرگ را نادیده انگاشته اند که ایران بسیار قدرتمندتر از سوریه است و مردمش(لااقل بخش بزرگی از آن)حامی جدی آن می باشند و از دانش و فهم بیشتری برخوردارند.با این توصیف تحلیل فوق به اصطلاح بچه گول زنک است. جمهوری اسلامی نیز از توان به یک باره جمع کردن این اغتشاشات برخوردار است، البته برخی می گویند ایران از فشار تحریم ها وبرخورد بین المللی می ترسد اما این امر واقعیت ندارد. آنچه که واقعیت است اینکه جمهوری اسلامی برپایه ی مبانی رحمت خویش نمی خواهد که امکان هدایت و روشنگری را برای جوانان و نوجوانانی که در این اغتشاشات شرکت جسته اند را از دست بدهد و گرنه با کمی تامل و دقت روشن است که برای نظام اسلامی جمع کردن آن بسیار آسان است و دیگر به اصطلاح بالاتر از سیاهی رنگی نیست. آنقدر تحریم کرده اند که جایی برای تحریم های بیشتر نمانده و تحریم بیشتر اساس کار را عوض نمی کند. زیرا تحریم های کنونی به حد نهایت رسیده است.
دیدگاه ویلیام دان:
دانشمند علوم سیاسی دیگری به نام ویلیام دان معتقد است که تحلیل سیاسی، یک رشته علمی کاربردی است که با استفاده از روش های گوناگون بحث و بررسی، اطلاعات مرتبط با سیاست خاصی را تولید می کند که می توان از آن برای حل مسائل سیاسی در عرصه عمومی جامعه بهره برداری کرد... William N. Dunn Policy Analysis 1981 [همان:منبع پیشین].
بر پایه دیدگاه ویلیام دان :تحلیل سیاسی از نوع علوم نظری نیست بلکه یک علم کاربردی است. زیرا به استفاده کننده می آموزد که چگونه از میان بحث و بررسی و تجربه به تصمیم وموضع گیری مناسب از میان راهکارهای گوناگون برسد. جایگاه بحث و بررسی برپایه تجربه در تحلیل جایگاهی کانونی و مرکزی است. یعنی مهمترین کار یک تحلیل گر درکار خویش، بحث وبررسی است.پس نیاز وافری در کار خویش به تضارب آراء و عقاید دارد.در حالیکه بسیاری از افرادی که در اغتشاشات شرکت می کنند گوش خویش را بسته و فقط فرمانبر و شنونده سخنان اینترناشنال، بی.بی.سی. صدای آمریکا و رادیو فردا و مانند آن هستند. قطعا با مغزهای شستشو شده و باورهای توهمی و فهم ضعیف نمی توان به تجزیه و تحلیل درست دست یافت.تحلیل؛ پیوسته پیرامون یک سیاست خاص اطلاعات لازم و مرتبط را ایجاد می کند.گرچه سیاست ها خاص هستند مانند سیاست نظامی، بین الملل، فرهنگی، سلامت و غیره اما عرصه این سیاست های خاص؛ عمومی و برای کل جامعه است. بنابراین لازم است در فهم آن هماهنگی و همسویی و جهت گیری کلی برای جامعه در آن لحاظ گردد.از مباحث فوق به دست می آید که گرچه ضرورت فهم و تحلیل سیاسی امری محرز است اما ضرورت عمومی فهم و تحلیل مسائل سیاسی به این معنا نیست که بدون مطالعه و تحقیق و خصوصا تجربه ی کافی هر کس از راه برسد به خود به آسانی اجازه ی تحلیل دهد. ازاین رو باید هرکس با استفاده از دقت و تجربه، توان تحلیل سیاسی را در خویش تقویت کند.برای مثال بنیاد هریتج در یادداشت یاد شده در بالا عمدا به القای مطلبی می پردازد که به طور عامیانه به واسطه ی رسانه های بیگانه به مردم ایران القا شده و برخی از مردم ساده لوح پیوسته آن را به کار می برند وبرزبان می رانند و تکرار می کنند. بنیاد مزبور می نویسد: «روشن است که حکومت جمهوری اسلامی فاسد، درمانده و نامشروع است و اصلاحپذیر نیست.مردم ایران طاقتشان از دیکتاتورشان طاق شده...». در این مطلب چند «جمله» وجود دارد، 1) روشن است. 2) جمهوری اسلامی فاسد است.3)جمهوری اسلامی درمانده است.4)جمهوری اسلامی نامشروع است.5) جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست.6) جمهوری اسلامی دیکتاتوری است. 7) مردم از دیکتاتوری! طاقتشان طاق شده است. همه ی موارد فوق دروغ و توهم است، یااینکه اگر واقعیتی باشد بسیار کوچکتر از آنست که این مدعیان یا عوام ساده لوح می گویند.
هم ذات پنداری متوهمانه:
پیش از آنکه در باره ی هفت جمله ی بالا بحث کنیم لازم است که اشاره ی دیگری به نحوه ی نگرش بسیاری از اغتشاش گران وبه باورو نگاه آن ها نسبت به بقای تمامیت ارضی کشور بنمایم. اگر از عمده ی این اغتشاش گران بپرسید پاسخ خواهند داد که هیچ خطری تمامیت ایران را تهدید نمی کند. اگر از آنها بپرسید به چه دلیل؟ پاسخ خواهند داد معلوم است که هیچ ایرانی قصد تجزیه ی کشورش راندارد. اما توهم آنها دراینست که مردم فارس و دارای گویش های فارسی خویشتن را با همه ی قومیت های ایران یکی می گیرند.در همه ی گروه های اپوزیسیون و مخالف نظام جمهوری اسلامی که فارس زبان هستند نیزهمین توهم وجود دارد. اما این تصور واقعا یک توهم است. زیرا گرچه بسیاری از قومیت ها همچنان به ایران وفادارند اما آن گونه نیست که اگر اسلام هم نباشد به اتحاد با فارس ها پای بند باشند. آنها با وجود حکومت اسلامی و نظام دینی در مواقع بسیاری به علت برخورد فارس گرایانه و امپراتوری منشانه ی فارس زبان ها بسیار گله مند هستند و انتظار دارند که هرچه زودتر اصول برابری دینی در قالب نظام اسلامی اجرا شود، لذا در صورتی که نظام اسلامی و عدالت اسلامی برداشته شود، چیزی جز فارس ها و قومیت آریایی حکومت نخواهد کرد. بنابراین نگرانی برخوردهای امپراتوری منشانه از فارس زبان ها افزایش خواهد یافت.به همین علت است که در اغتشاشات اخیر رهبران تجزیه طلب بی آنکه دست از تجزیه طلبی بکشند خواهان همسویی با اغتشاشات از سوی هواداران خود شده اند، زیرا با رفتن نظام اسلامی نگرانی و ناامیدی در قومیت های غیر فارس اوج خواهد گرفت، یعنی دیگرامیدی به برخورد عادلانه خصوصا درقالب قوم گرایی آریایی نخواهد بود. به معنای روشنتر ناامیدی افزون خواهد شد و زمینه برای تجزیه بیش از پیش افزایش خواهد یافت. از این رو اغتشاش گرایان فارس گرا نسبت به قومیت های دیگر دچار توهم و هم ذات پنداری متوهمانه هستند، زیرا فکر می کنند که آن ها هم مثل خودشان تعصب به تمامیت ارضی ایران دارند. اما واقعیت اینست که آنها به قوم گرایی آریایی نه پیش ازانقلاب و نه بعد از آن دل خوشی ندارند و پیوسته نگران این هستند که سرکوب شوند یا به ناچارقومیتی مطیع اما با درجه ی پایین تر در امپراتوری فارس ها باشند، براین اساس پیش از آنکه نه از تاک، نشان ماند و نه از تاک نشان، باید دست ازروش بر شاخه نشستن و بن بریدن کشید. در واقع آنچه که قومیت های غیر فارس ایرانی انتظار دارند اینکه رگه های فارس گرایی که هنوز در میان برخی عناصر حکومت به ویژه در سطوح میانی و پایینی حکومت وجود دارد ازبین رفته و به جای آن اسلام هرچه بیشتر و بهتر و عادلانه تر اجرا شود تا امید به ماندن در ایران تقویت گردد. از این روی باید دانست هر جریان فارس گرا یا قومیت های پیرامونی که با اسلام و نظام اسلامی مخالفت می کنند هدفی جز تجزیه ایران ندارند زیرا هیچ چیز نمی تواند جانشین اسلام به عنوان عامل وحدت و انسجام ایرانیان قرار گیرد. لذادراین باره جوانان باید اندیشه کنند و تعمقا بیاندیشند تا بتوانند به راهکار درستی دست یابند. باید در یک فرآیند عاقلانه و با روش الگوی عقلانی به نیکی منافع ملی را ازضررها و زیان های ملی بازشناسند و با احساسات غیر منطقی بازیچه دست دشمنان کشور نشوند.یعنی باید بدانند که راه حل مشکلات کشور در بی حجابی و مقابله با اسلام نیست بلکه در اقداماتی است که ملت خود باید برآن کوشا وجدی باشد.هرکس باید بداند که درچه ظرفی چه مظروفی را می ریزد. برای مثال تیزاب را نمی توان در هر ظرفی ریخت چون ممکن است آن ظرف را ازبین ببرد،آنالیز هر ظرف بسیار لازم است تا بدانیم چه چیزی را می شود درآن ریخت. لذا اگر ظرف مجموعه ی اقوام ایران و جغرافیای کشور را بررسی کنیم خواهیم دید که هرگز نمی توان در آن مظروفی در تضاد با ایران که یکی از مهمترین آنها تضاد با اسلام است، ریخت، زیرا ظرف ایران صدمه خواهد دید وبه احتمال قوی نابود خواهد شد.اما به بحث اصلی باز گردیم، پیش از این گفتیم که از مطالب نویسنده ی آمریکایی که طرفدار تحریم هرچه بیشتر ایران است، هفت گزاره یا جمله قابل استخراج است، این هفت گزاره یا جمله به قرار ذیل بود:روشن است. 2) جمهوری اسلامی فاسد است.3)جمهوری اسلامی درمانده است.4)جمهوری اسلامی نامشروع است.5) جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست.6) جمهوری اسلامی دیکتاتوری است. 7) مردم از دیکتاتوری! طاقتشان طاق شده است.
روشن است!؟
چه چیزی روشن است وچه کسی آن را می گوید. آنچه روشن است اینکه نویسنده آمریکایی که به شدت طرفدار تحریم ایران است می خواهد که با بیان مطالبی شانتاژ کند و جوی را به وجود آورد که بایدن را ازمذاکرات هسته ای نا امید کند و دولت آمریکا را به تحریم هرچه بیشتر ملت ایران وادار نماید.تحریم هایی که تلخی را به کام ملت نشانده است اما بیشتر ملت ایران با همه ی تلخی ها مقاومت می کنند.فقط عده ای نادان و جاهل و مضافا گروهی مزدور یا وابسته سخن و عمل آنان را تایید می کنند، که البته روی سخن نگارنده بیشتر با این گروه نادان وجاهل است. نویسنده ی آمریکایی برای تشویق به تحریم های هرچه بیشتر می افزاید:... به جای احیای برجام، آمریکا باید ایران را دو برابر منزویترکند...[همان].روشن است منظور از دوبرابرمنزوی تر کردن همانا تحریم های هرچه بیشتر است که زیر عنوان های مختلف ازجمله «جقوق بشر!؟» که بیشترین صدمه را به ملت می زنند، مطرح می شود و البته هدف نهایی آنها عاصی کردن، شورشی کردن و بی منطق کردن ملت است، تا مردم با غوطه ور شدن در احساسات کور نفهمند که چگونه کشوررا نابود و تجزیه می کنند.تجزیه ای خونین که دهه ها بر سرمنابع و حدود جنگ و خونریزی وکشتار خواهد بود.درهمین رابطه نویسنده مزبور می افزاید:... واشینگتن نباید هیچ کاری بکند تا از سقوط یک دیکتاتوری حامی تروریسم در سراسر جهان، جلوگیری کند. این یعنی، باید تمام تلاشها برای احیای برجام را کنار بگذارد...بنابراین آنچه روشن است دشمنی با ایران است نه چیز دیگری وبا گفتن این مطلب که هدف تحریم ها صرفانظام اسلامی است فریب خودرا می پوشانند.
جمهوری اسلامی فاسد است!؟
جمهوری اسلامی فاسد است گزاره ی دومی است که دراینجا مورد بررسی قرار می دهیم.منظور از فاسد چیست؟ البته فساد در هر کشوری ویرانگر است اما برخی از تلاش های حکومت برای گریز از تحریم های ناجوانمردانه را فساد نامیدن از جانب دشمنان که دشمنی می کنند قابل پذیرش است اما از ناحیه ی مردمی که دولت برای آنان خود را به آب و آتش می زند تا از هر طریقی نانی به کف آرد تا به غفلت نخورند بسیار ناجوانمردانه است. البته دولت در هنگام دور زدن تحریم ها و فروش نفت ناچار است علاوه بر عبور از مسیر های صعب العبور از مسیرهایی نیز عبور کند که عوامل صالح و سالمی در کار نیستند قطعا در این میان نمی توان اطمینان کامل به پاکی و درستی راه یا افراد آن داشت و ممکن است که گاهی در این راه دچار افرادی شویم که دست به اختلاس و سوء استفاده بزنند، بنابراین درراهی که حکومت برای کسب نان مردم یا دفاع از منافع ایران یا خطراتی که این کشور را تهدید می کند، ناچار به استفاده از این گروه ضروری می شود. باید فهمید که اداره ی ایران در این شرایط سخت کار آسانی نیست. نمی توان بیرون گود نشست و گفت لنگش کن. زیرا واقعا باتوجه به فشارهای دنیای غرب به سر کردگی آمریکا رسیدن به درآمدهایی که نیازهای کشوررا تامین کند بسیار مشکل است. هیچکس هم نگفته که دراین مسیرها دچار گرانی و اختلاس و غیره نمی شویم. بیان رهبری براینکه در ما این تحریم ها اثر نمی کند به معنای نبود گرانی ها و اختلاس ها و نبود آثار سوء تحریم نیست، بلکه منظور اینست که قاطبه ی ملت ایران مقاومت خویش را از دست نمی دهند. البته گروهی نادان که به جز منافع شخصی به هیچ نمی اندیشند و حاضرند کشور برای منافع حقیر آنان نابود شود پیوسته سخن دشمنان ایران را تکرار می کنند و با دستگیری و مجازات اختلاس گران می گویند که این دلیل برآنست که همه ی حکومت فاسد است اما نمی گویند چرا اگر همه ی حکومت فاسد است این افراد دستگیر می شوند.این نهایت جهل و دشمنی است. مگر می شود کسی همپالکی خود را بگیرد و نترسد که همان یا رفقایش اورا افشا کنند. لذا اگر مسئولی فاسد باشد از ترس اینکه خود لو نرود همکار و همراه خود را دستگیر و باز داشت نمی کند.از این رو معلوم نیست که اصطلاح «شیطانی و بسیار خبیثانه ی» این ها خودشون خودشون را لو داده ودستگیر می کنند برچه پایه و اساسی است. اگر از خدا نمی ترسند باید نگران این باشند که نکند با تهمت زدن خدمتگزاری را از دست داده به جای آن خائنی با شعارهای مردم پسند بنشیند. باید دانست و این سخن را جدی گرفت که دشمنان ایران مانند آمریکا و اسرائیل و غرب می خواهند اسلام را از ایران بگیرند تا بتوانند جدایی اقوام ایرانی را از یکدیگر محقق کنند و باید بدانید که راه مبارزه با فسادهایی که بسیاری از آن از ناحیه ی خود مردم است در دوچیز است. اولا :در صورتی که براثر ضرورت هایی دولت ناچار شود ده درصد برقیمت برخی خدمات ومحصولات بیافزید چرا مردم اعم از پولدار و بی پول به خود رحم نکرده و صد درصد برقیمت ها می افزایند وثانیا: مهمتر از اولی چرا ملت حزبی نیستند.چرابه تشکل یا تشکل های سیاسی نمی پیوندند.
فقط باحزبی شدن می توان به جنگ فساد رفت:
یکی از خصوصیات منفی بخش قابل توجهی ازملت ایران اینست که با اینکه در ابعاد بسیاری رشد نموده اما هنوز ازبابت نحوه ی روابط بین دولت وملت همچنان در قالب ارباب و رعیتی باقی مانده است. سکوت می کند، نق می زند، غر می زند وبعد به یک باره منفجر می شود و برای درست کردن ابرو چشم را هم کور می کند. سپس کودکانه به تحلیل پرداخته یا تحلیل هایی را نشر می دهند که پخته شده توسط دستگاه های اطلاعاتی دشمنان ایران است. اما ملت ایران خصوصا اغتشاش گران (اگر سرباز دشمن نیستند)باید بدانند که کشور ایران درحال حاضر جمهوری است و قاعدتا نیاز وافری وجود دارد که وفق سازوکارهای یک جمهوری عمل کند.یکی از مهمترین ابزار و بخش های جمهوری، همانا وجود حزب و تمایل جدی قاطبه ی ملت به حزب و حزبی شدن است.
بی حزبی و مافیای انتخاباتی:
وقتی جامعه علاقه مند به کار حزبی نباشد سازمان کشور دچار یک نقص و یک اختلال بزرگ و روند بیمارگونه خواهد بود. زیرا حلقه ی واسط بین دولت و ملت به جای حزب و جامعه ی مدنی مافیای انتخاباتی خواهدبود و این مافیا با تکیه بر پول، فامیل بازی، باند بازی و مانند آن از طریق انتخابات به قدرت دست می یابد.یعنی به طورخود به خودی مافیای انتخاباتی حاکم خواهد شد و هیچ دولتی نمی تواند امری که میان همه ی مردم عادی شده را جلوگیری کند. کار مردم در این روند باعث شده که شناسنامه بفروشند و به هرکس شام بدهد رای می دهند. یعنی نه اینکه کمکی به حل فساد نمی کنند بلکه به این روند فاسد کمک می کنند. این روند خصوصا در انتخابات مجلس و شورای شهر نمود بیشتری دارد. با این توصیف روشن است که بخش بزرگی ازنمایندگانی که به قدرت دست می یابند پیش از هر چیز و بیش از هرچیز به اسپانسرها، ساپورت ها، فامیل ها و باندهای خود و همچنین چند برابر در آوردن پول هایی که خرج کرده اند می اندیشند. در این صورت فرصت نمی کنند که دراندیشه ی مردمی که به آن ها رای داده اند توجه کنند و البته به عقیده ی نگارنده مقصر همه ی این وضعیت و خرابی خود مردم هستند.ممکن است برخی تعجب کنند وبگویند که این سخن گزافی است ولی واقعیت است و با چشم پوشی نمی توان از آن گذشت. اما چرا این اتهام متوجه ی مردم است؟ جواب روشن است، مردم ما علاقه ای به حزب ندارند ورغبتی نشان نمی دهند. برخی می گویند که عضو حزب بشویم اجازه نمی دهند که هرچه بخواهیم بگوییم و بکنیم. اما پیش از این گفتیم که مردم نباید برشاخه بنشینند و بن ببرند. برای مثال نباید زیر عنوان آزادی خواسته های دشمن یا بنیادهای ملیت ایرانی که اساس و پایه آن اسلام ونظام سیاسی اسلامی که حافظ اسلام و ملت و تمامیت ایران است را مورد حمله و حتی نقد قرار دهند. این محدود انگاری وخط قرمزها فقط در ایران اساس حفظ کشور نیست، بلکه در همه ی کشورهای دنیا از جمله دموکرات ترین و لیبرال ترین کشورها رعایت می شود. در این باره بازهم بحث خواهیم کرد و اثبات خواهیم نمود که بنیاد تمامیت ایران و ملیت ایرانی فقط اسلام است و فقط با اسلام است که ایران بزرگ و بزرگتر را خواهیم داشت.بنابراین درافتادن با اسلام و نظام اسلامی بزرگترین حماقتی است که می تواند یک ایرانی مرتکب شود.بی تردید درافتادن با آن یعنی نابود کردن خود. باید دانست که ما با عدم اقبال به فعالیت حزبی مشکلات فراوانی به کشور تحمیل کردیم که یا ازآن خبر نداریم و یااینکه خودرا به آن راه زده و خم به ابرو نمی آوریم. در حالیکه همه ی مشکلات کشور ناشی از عدم استقبال ما به حزب است و مسئولیت خویش را درعضویت در احزابی که مقید به نظام اسلامی به معنای واقعی باشند به فراموشی سپرده ایم، مانند کودکانی که فقط از پدر خود انتظار دارند عمل می کنیم، کودکانی که هیچ مسئولیتی برای اصلاح امورو تامین معاش و عدالت برای خویش قائل نیستند. اصولا در فکر بسیاری از ملت اداره ی امور به نحو دوران ارباب و رعیتی است، لذا مردم هیچ نقشی در آن به عهده نمی گیرند و مسئولیتی به عهده ی آنها نباید باشد و فقط باید درحد کارگری و کارمندی کار کنند و تامین همه چیز مردم باید به عهده ی ارباب یعنی حکومت باشد. با این توصیف باید گفت که مردم ما دوقرن از این بابت عقب هستند.در نتیجه برخی نادانان و جاهلان، خدمتگزاران مملکت را که درراس آنها مقام معظم رهبری است با تحلیل های کودکانه یا تلقینی متهم می کنند و خائنان و دشمنان را تقدیس می نمایند. اگر مافیای انتخاباتی راه خویش را ادامه دهد نتیجه ی آن بسیار ناگوار خواهد بود. هر نماینده ی مجلس که از طریق مافیای انتخاباتی به مجلس راه یابد خواه ناخواه وارد باندی شده که مانند خود اوست. قطعا وزرایی که به مجلس جهت رای اعتماد معرفی می شوند اگر به خواسته ی این باندها توجه نکنند، رای اعتماد نمی گیرند و اگر قبول کنند باید درتمام ارکان وزارت خویش وفق نظر باند یا باندها عمل کند. این وضعیت در مقیاس کوچکتر در شورای شهر اتفاق می افتد ادامه ی این وضعیت می تواند انتخابات ریاست جمهوری و خبرگان را نیز تحت تاثیر قرار دهد. البته این درخصوص جمهوری اسلامی نیست هر حکومتی بر سر کار باشداگر احزاب سالم، صالح و توده ای بر سر کار نباشند همین وضعیت وجود خواهد داشت.
فایده نظام حزبی:
فایده نظام حزبی در اجرای عدالت بهتر، پیشرفت و توسعه ی عالی، جلوگیری از فساد و تخریب کشور است. احزاب در جهان خوبی ها و بدی های فراوان داشته اند والبته باید با تدابیری معایب احزاب را کم نمود. برای مثال احزاب باید توده ای و عمومی باشند یا اینکه باید هر ساله شورایی رهبری آنان را به عهده بگیرند که غیر از شورای سال قبل باشند و یا اینکه این شوراها هرگز پست دولتی و نمایندگی مجلس و شورا نباید داشته باشند. مانند هیات منصفه از میان اعضای حزب با قرعه کشی انتخاب شوند و فقط کار آنها باید اداره ی حزب باشد. رسالت این حزب ها باید دوچیز باشد افزایش آگاهی مردم به صورت دقیق و مفید نسبت به مسائل روز ورسالت دوم فراهم کردن یک ساز وکار سالم برای انتخابات مجلسین، شورا ها و ریاست جمهوری است. احزاب باید بتوانند دوسال پیش از انتخابات تعدادی کاندیدا برای انتخابات در نظر بگیرند. این عده باید به نوبت در هسته های حزبی(مانند هسته های کارمندی، کارگری، پزشکان، بانوان و غیره) دور زده و شعارها و اهداف خود را با دلیل وسند تبیین نمایند. برای مثال اگر نماینده یک شهر یک نفر است باید ده نفر را کاندیدا و نامزدانتخابات نمایند. تمام این ده نفرباید در تمام هسته های حزبی دور زده و هریک علاوه بر مباحث و شعارهای عمومی باید به شعارها و مباحث خاص آن هسته بپردازند. در کنار هریک از نامزدهای انتخاباتی لازم است که چند نفر کارشناس باشند که بتوانند شعارها و مباحث کاندیدای که همراه آن هستند به صورت علمی ودرست تبیین کنند. چند نفر نیز باید از ناحیه ی حزب یا هسته ای که درآن نامزد مزبور سعی نموده خود را معرفی کند باید درهمان جلسه به نقد مطالب و مباحث وشعارهای آن ها بپردازند. البته هزینه ی اداره ی این احزاب باید زیر نظر مقام معظم رهبری تامین و کلا اداره شود و مردم اگر می خواهند که اولا درست تحلیل کنند و با درک عمیق از وقایع و حوادث و اتفاقات به تصمیم ها و راهکارهای درست دست یابند وهمچنین با روش ها و راهکارهای درست به انتخاب نمایندگان خویش در پست هایی چون ریاست جمهوری، مجلسین و شورای شهربرسند و از مافیای انتخاباتی در امان باشند لازم است که حزبی شوند. دراینکه نظام دوحزبی یا چند حزبی یا تک حزبی باشد در اینجا بحثی نمی کنم. اما به عقیده من نظام دوحزبی بهترین نوع نظام حزبی است.
دراینجا نظر برخی دیگر از دانشمندان علوم سیاسی درباره ی تحلیل سیاسی را بیان کرده و سپس به تبیین ادامه ی اشکالاتی که نویسنده ی آمریکایی گرفته بود خواهم پرداخت.
دیدگاه ادواردکوئید:
ادوارد کوئید اعتقاد دارد که تحلیل سیاسی نیز نوعی تحقیق کاربردی است که هدف آن جستجوی راهبردهای مقدور و عملی برای تولید اطلاعات و گرد آوری شواهد و قرائن است برای توضیح اینکه کدام یک از راهبردها سودمند و کدام یک ضررمند هستند.تحلیل سیاسی، سیاست گذاران را در گزینش بهترین راهکار عملی یاری می دهدEdward S. Quade. Analysis For Public Decisions.2nd.ed [همان].
از مجموعه نظریات دانشمندان فوق می توان نتیجه گرفت که تحلیل سیاسی دارای ویژگی های زیراست:
الف) تحلیل سیاسی کاری علمی است که توسط تحقیق و مطالعه و دقت و غور علمی به دست می آید.مطالعه و تحقیقی سازمان یافته، نظام مند و متدیک است.
ب) تحلیل سیاسی برای نیل به « تصمیم گیری درست» انجام می شود.تصمیمی که می تواند درزندگی فردی یا اجتماعی یا بین المللی سرنوشت ساز باشد.
ج) برای اخذ تصمیم گیری به راهکارهای سیاسی نیاز داریم. این نیاز توسط تحلیل سیاسی به دست می آید.راهکارهای متنوع در زمینه اقتصاد، فرهنگ، آموزش وپرورش، جنگ وصلح و نیروی نظامی و موضوعات بین المللی و غیره توسط تحلیل سیاسی به دست می آید. تحلیل سیاسی، سیاست گذاران را در گزینش بهترین راهکار عملی یاری می دهد و یک ملت را به معنای واقعی به راهکارها و مواضع صحیح می رساند.
د) تحلیل سیاسی از علوم کاربردی است. یعنی از علومی است که برای کار و حل مسائل و مشکلات عملی مورد استفاده است.به عبارت دیگر گونه ای فن و تکنیک است، بنابراین مردم عادی باید بکوشند که فن و تکنیک تحلیل سیاسی را یاد بگیرند و بدون آن براثر احساسات، مشهورات و تلقینات قرار خواهند گرفت.
جمع بندی:
با توجه به تعاریف فوق باید گفت که تحلیل سیاسی با ویژگی های ذیل تعیین وتعریف می شود: تحلیل سیاسی ...وسیله تجزیه و تحلیل وپردازش اطلاعات حاصل از تحقیق و مطالعه است که چارچوبی برای تصمیم گیری فراهم می آورد. این امر از طریق بررسی و آزمون سازمان یافته راهکارهای مختلف سیاسی و گرد آوری و در هم آمیختن شواهد موجود در خصوص هر یک از راه های ممکن به وجود می آید. تحلیل سیاسی، یک رشته علمی کاربردی است که با استفاده از روش های گوناگون بحث و بررسی برپایه تجربه، اطلاعات مرتبط با سیاست خاصی را تولید می کند که می توان از آن برای حل مسائل سیاسی در عرصه عمومی جامعه بهره برداری کرد. همچنین تحلیل سیاسی نیز نوعی تحقیق کاربردی است که هدف آن جستجوی راهبردهای مقدور و عملی برای تولید اطلاعات و گرد آوری شواهد و قرائن است، برای توضیح اینکه کدام یک از راهبردها سودمند و کدام یک ضررمند هستند.تحلیل سیاسی، سیاست گذاران را در گزینش بهترین راهکار عملی یاری می دهد.
جمهوری اسلامی درمانده است؟!
سومین جمله یا گزاره ای که نویسنده ی آمریکایی در ادعاهای خویش بیان نموده اینکه «جمهوری اسلامی در مانده» است.شاید تعبیر صحیح این باشد که اکنون دشمنان ایران خصوصا آمریکا، انگلیس، اسرائیل و عربستان درمانده هستند. زیرا به چند بچه و دخترکانی دل خوش کرده اند که بیش از آنکه درکی از اعمال خود داشته باشند، بیشتر اسیر جهل،احساسات و شهوات خویش شده اند. بررسی تاریخ انقلابات جهان نشان می دهد کسانی انقلابات را رهبری کرده اند که افرادی وارسته، اخلاقی و دارای چهره ی انسانی بوده اند. از این روی معمولا انسان هایی که شهوات حیوانی و توهم ها را منشاء خواسته های خویش قرار می دهند کسانی هستند که مانند گوساله پرستان سامری پس از بازگشت موسی(ع) به شدت از هم پاشیده شده و دچار عقوبت می شوند و البته جمهوری اسلامی با تبیین حقایق و روشن شدن ابعاد جهل به زودی سامری و سامریان را شکست خواهد داد.هر ایرانی از جمله دختران و پسران جوانی که دچار گمراهی و گوساله پرستی شده ند به زودی خواهند فهمید که جغرافیا وملیت ایرانی بدون اسلام تجزیه خواهد شد. زیرا وقتی ناسیونالیسم اسلامی از ایران برود به جای آن ناسیونالیسم قومی به وجود خواهد آمد. یعنی فارس ها با شعار آریایی، عرب ها با شعار پان عربیسم، ترک ها با شعار پان ترکیسم، کردها با شعار پان کردیسم و بلوچ ها با شعار پان بلوچیسم هریک به راه خویش خواهند رفت و هریک اگر چه ممکن است در مرتبه ی نخست با فدرالیسم آغاز کنند اما پس از مدتی اختلافات قومی اوج خواهد گرفت و درنهایت منجر به تجزیه ی کشور خواهد شد. بنابراین تنها راه حفظ کشور ناسیونالیسم اسلامی است. با ناسیونالیسم اسلامی و اجرای صحیح آن می توان به جنگ مشکلات رفت و با حزبی شدن مردم می توان روند اسلامی صحیح و پاک و درست را تضمین نمود و با فسادها مقابله کرد. بنابراین درماندگی از آن دشمنان ایران است.
جمهوری اسلامی نامشروع است!؟
نظام جمهوری اسلامی بر پایه ی ماهیت جغرافیای سیاسی و ملیت ایرانی شکل گرفته است و گذشته از اینکه توسط رفراندوم و انتخاباتی که به طور متوسط دوسال یکبارصورت می پذیرد مشروعیت یافته، از ضرورت های ژئوپلوتیک و ملی نیز ریشه می گیرد.برای درک بهتر این ضرورت ژئوپلوتیک آمریکا را مثال می آوریم، کشوری چند قومی و چند نژادی که علاوه بر سفید پوستان دو نژاد بزرگ سیاه و سرخ در آن هستند وقطعا برای چنین کشوری وجود یک ناسیونالیسم مذهبی که البته روابط خوبی با مذاهب دیگر داشته باشد ضروری است، اما منافع سرمایه داران بر منافع ملت آمریکا ترجیح داده شد و اسباب دشمنی نژادها و مردم با یکدیگر فراهم شد. گروه هایی مانند کوکلوس کلان ها ی نژاد پرست شکل گرفت. زیراسیاه پوستان به عنوان ابزار ثروت شناخته شده و موجوداتی چون حیوان به شمارآمده اند . سرخپوستان نیز دشمنانی که مغلوب شده و سرزمینشان توسط سفیدان به یغما برده شده است. روشن است که نظام آمریکا به علت وجود چند نژاد دارای نژاد سفید محور است، لذا نمی تواند نظامی مشروع باشد، زیرا هرچند که دارای جنبه های دموکرتیک و انتخابات بسیار است چون بر مبنای منافع نژاد سفید استقراریافته است و با بازی ها و ترفندهای گوناگون عمده ی منافع را برای سفید پوستان و نهایتا برای سرمایه داران سیری ناپذیرمی خواهد و امنیت و عدالت به معنای واقعی برای سیاه پوستان و سرخ پوستان وجود ندارد، لذانمی تواند نظامی مشروع باشد. چون نمی توان هر خواسته و هر انتخابی را مشروع دانست. برای مثال خواسته ی سارقان و جنایتکاران اگر چه در بهترین و کامل ترین نظام و سیستم انتخاباتی اجرا شود ظالمانه و ستمگرانه است، بنابراین فاقد مشروعیت می باشد. لذا با تاکید بر ضرورت انتخابات وآزادی های سیاسی، نباید صرفا به دلیل وجود انتخابات؛ نظامی را مشروع دانست. زیراچه بسا انتخاباتی بر محور سرقت و قتل و جنایت و حق کشی باشد. اما ایران با نظام اسلام محوراگر همه ی اقوام ونژادهای ایرانی اهمیت آن را بدانند میرود(البته با مشارکت کامل همه ی مردم و اقوام) که فضای امنیت و عدالت همه جانبه را فراهم کند.امکان ندارد میان ایرانیان به جز اسلام چیزی مورد تفاهم باشد، یعنی اگر از زبان بگویی که زبان واحدی میان ایرانیان وجود ندارد که مورد تفاهم باشد. زبان فارسی به عنوان زبان بین الاقوامی در ایران ضرورت دارد اما هیچ یک از اقوام غیر فارس زبان بر اینکه زبان فارسی عامل وحدت ملت ایران باشد توافق ندارد. همچنین فرهنگ واحد که البته مفهومی مبهم است و کشورهای همسایه نیز کم و بیش همین فرهنگ را دارند نیز توافقی برای وحدت ملی ایجاد نمی کند، زیرا کشورهای دیگر علیرغم وجود فرهنگ مشترک مایل نیستند که با ایران کشوری واحد تشکیل دهند. برای مثال تاجیکستان و افغانستان و آذربایجان و غیره چنین نیستند و مایل به وحدت ویکی کردن کشور خویش با ایران نیستند. هریک از عوامل دیگررا که به میان آورید به جز اسلام مورد توافق اقوام مختلف ایرانی نبوده است. با این توصیف فقط اسلام است که می تواند عامل وحدت اقوام مستقر در ایران زمین باشد. البته بسیاری از دشمنان داخلی و خارجی کوشیده اند که اسلام را از ملت ایران بگیرند و تا اندازه ای نیز موفق هم شده اند، یا اینکه کوشیده اند با رشد اختلافات ساختگی میان مذاهب اسلام و رشد مذهب انگلیسی، اسرائیلی مانند وهابیت عامل وحدت را تبدیل به عامل اختلاف کنند. عدم هوشیاری مردم و اقوام به این اختلاف سازی های مصنوعی می تواند آتش ویرانی و تجزیه را به جان مردم انداخته و خونریزی بسیار ونابودی ثمره ی آن خواهدبود. زیرا روشن است که در صورت فقدان اسلام و وحدت اسلامی چیزی جز ناسیونالیسم قومی جایگزین آن نخواهد شد. در صورت جایگزینی ناسیونالیسم قومی هریک به جهت افتخارات واقعی یا موهوم به جان یکدیگر افتاده وکهنه ترین اختلافات ونزاع ها به یاد خواهد آمد. این اختلافات چاره نخواهد شد جز اینکه به معنای واقعی به اسلام و برادری اسلامی بازگردند یا اینکه هریک تحت عنوان ناسیونالیسم قومی ویژه ی خود کشوری جدا گانه بسازند. البته دشمنان ایران به همین اکتفا نخواهند کرد و هریک را به جان دیگری به بهانه های منابع نفتی و آبی و معدنی و راه ها و مرزها به جان هم خواهند انداخت. این کشتارها بمانند یوگسلاوی زخم های عمیقی به جان اقوام فارس و غیر فارس خواهد انداخت و در نتیجه دهه ها بعد آرامش به وجود نخواهد آمد.در صورتی که اسلام که حافظ وحدت و تمامیت ارضی کشور است از سوی مردم به عنوان خط قرمز شناخته شده و نظام سیاسی ای که مبنایش حفظ وحدت اسلامی و اجرای اسلام زنده و پویا ست، به عنوان مرز محدود کننده ی آزادی های ضد ایرانی شناخته شود، در این صورت بر پایه ی این خط قرمزها و محدودیت ها می توان دموکراسی ایرانی را شکل داد و آزادی هایی که سازنده کشورو آباد کننده ی آن است شکل خواهد گرفت. اما اکنون دقیقا برخی خواهان آزادی هایی هستند که درتقابل با اسلام و درنتیجه در تقابل با تمامیت ارضی کشور است.یعنی دقیقا آزادی ها را درتعریف متضادبا منافع ملی خوانده اند و نام آن را حقوق بشر نهاده اند و اگر نظامی با آن مخالفت کند را نامشروع می خوانند. خلاصه اینکه هر کشوری باید ابتدا ژئوپلوتیک خویش را تنظیم کند، سپس به سازمان متناسب با آن برای دموکراسی اقدام کند. یعنی چیزی که در بالا بیان شد. باید ژئوپلوتیک ایران متناسب با شرایط داخلی و بین المللی کشور تنظیم گردد و همه ی ملت برآن توافق داشته باشند،سپس برپایه ی آن مردم سالاری متناسب برآن استوار گردد. البته نمی توان برامور غیر معقول توافق نمود. لذااجرای اسلام به عنوان مبنای اصلی وحدت و انتظام داخلی و توان و اقتدار خارجی که امنیت و پیشرفت همه جانبه رادر ایران به وجود می آورد برای هر دموکراسی مشروعی در ایران لازم است.
جمهوری اسلامی دیکتاتوری است!؟
گزاره و جمله ی دیگری که نویسنده ی آمریکایی که مورد شوق ووثوق شبکه عربستانی است وبسیارمورد تاکید واقع شده اینکه «جمهوری اسلامی دیکتاتوری است». اما پرسش اینست که کدامیک از دموکراسی های دنیا حتی لیبرال ترین آن ها مجبور به اجرای دیکتاتوری در موارد خاصی نیستند. اگر یک کشور در جهان پیدا شود که از این دست دیکتاتوری ها نداشته باشد، می توان به ایران نیز خرده گرفت. البته دیکتاتوری در موارد خاص برخی معقول و منطقی هستند و برخی غیر معقول و ضد مصالح واقعی کشور هستند. برای مثال در مورد آمریکا در مبحث بالا تاکید شد که با وجود لااقل سه نژاد سفید، سیاه و سرخ نیاز به گونه ای ناسیونالیسم مذهبی میان نژادها و اقوام آمریکایی ضروری است. این ضرورت در مورد کشورهای چند قومی و چند نژادی اروپا و جهان صدق می کند.دراروپا کشورهایی مانند بریتانیا، فرانسه، اسپانیا و غیره نیاز وافری به ناسیونالیسم مذهبی سازگاروصلح خواه وجود دارد. مع الاسف این کشورها از جمله آمریکا علیرغم این ضرورت با جریاناتی که دعوت به ناسیونالیسم مذهبی می کنند، به شدت با هرجریانی که دعوت به اینگونه ناسیونالیسم نمایند مخالفت می کنند.جریانات مذهبی که دعوت به وحدت مذهبی میان جوامع نژادی و قومی در آمریکا می کنند مانند فرقه ی داوودیه بود که از دو منظر برای نظام سکولار آمریکا خطرناک بود. از منظر اول یعنی تقابل با نظام سکولار آمریکایی رشد تفکر فرقه ی داوودیه بسیار خطرناک به شمار آمد گرچه اگر عقلای آمریکایی بدون توجه به منافع سرمایه داران سیری ناپذیربه این امر مهم توجه نموده و جریاناتی مانند فرقه ی داوودیه را در جای مناسب مورد استفاده قرار می دادند، می توانستند بهر ه ی لازم را برای امنیت کشور خویش ببرند.عدم توجه به این امر مهم سبب شد که خطر دومی به وجود آید، خطر تجزیه ی تگزاس. در این باره در زیر توضیحات لازم را خواهم داد، اما پیش از آن اندکی به معرفی فرقه ی داوودیه بپردازیم. فرقه داوودیه (Branch Davidians)یکی از فرقههای دین مسیحی و منشعب از کلیسای ادونتیست است. این فرقه در سال ۱۸۳۰ در آمریکا توسط فردی به نام ویلیام میلر که کشاورزی انگلیسی بود، پایهگذاری شد؛ او تحصیلات رسمى نداشت، اما کلیه نوشتههایى را که به آنها دسترسى داشته خوانده بود و به پیروی از تقویم اسقف آشر و تفسیر ۲۳۰۰ روز مندرج در کتاب دانیال به صورت ۲۳۰۰ سال، به بازگشت حتمى مسیح قانع شده بود. ویلیام میلر، بازگشت مسیح را طبق فرازهایى از کتاب مقدس مانند رساله دوم پطروس و دانیال براى سال 1843 میلادی پیشبینى کرد و در سال 1841 میلادی این نظریه خود را منتشر کرد. پس از آنکه پیشگوییاش تحقق نیافت ماه هفتم را برای ظهور عیسی مسیح انتخاب کرد و در ۲۲ اکتبر ۱۸۴۴ با جدیت و تلاش «پیروانش را به سمت تپهها هدایت و رهبری نمود تا با خالقشان ملاقات کنند. ولی عیسی مسیح ظهور نکرد. با محقق نشدن این پیش بینی، این فرقه کمکم خود به فرق گوناگونی تقسیم گردید. ادونتیستهای تبشیری، کلیسای مسیحی ادونت، کلیسای خدا و عیسی مسیح از مهمترین فرق منشعب از داوودیهاست.» نود سال بعد در سال ۱۹۳۱ شاخه خودخوانده داویدیان، که یک گروه منشعب شده از جریان اصلی مکتب ادونتیسم روز هفتم بود، مرکزی را در شهر ویکو تاسیس کرد. از آن تاریخ به بعد، این فرقه عمدتا اعضای خود را از میان گروه ادونتیستهای روز هفتم انتخاب نمود. بیوه پایه گذار این فرقه، کار همسرش را ادامه داد تا اینکه در ۸۵ سالگی از دنیا رفت.
فرقه داوودیه و دیوید کورِش
ورنن وین هوول رهبر فرقه داوودیه، که بعدها نام خود را به دیوید کورش تغییر داد و در 17 آگوست سال 1959 در تگزاس به دنیا آمد، رهبر فرقه داوودیه بود.
کشتار فرقه داودیه:
آتشی بسیار وحشتناک و جهنمی در حدود 40 دقیقه ساختمان را سوزاند و آن را با خاک یکسان کرد. در حالی که آنها که شعله های مهیب آتش را از تلویزیون تماشا میکردند، متعجب بودند که چرا دیویدیان از ساختمان غرق در آتش خارج نمیشوند. 75 نفر در این آتش به هلاکت رسیدند. تحقیقات دولتی پیرامون این واقعه به دولت حاکی است که افراد مسلح درون این فرقه به طور عمد آتشسوزی را به راه انداختند و زنان و کودکانشان را به همراه خود کشتند، در حالی که هواداران این فرقه از جمله تیموتی مکوی، دولت بیل کلینتون رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا را مسبب این کشتار معرفی کردند.محور نگرانیهای عمومی، چگونگی مرگ 33 زن، کودک و نوزاد در این حادثه، متمرکز شده بود. بقایای اجساد آنها در اتاقی به هم چسبیده که آبدار خانه و محل ذخیرهی مواد غذایی بود، پیدا شد. این اتاقی بود که امریکاییان آن را «انبار بزرگ» نامیدند.شواهد و مدارک موجود باعث شد تا بعضی از امریکاییها به این نتیجه برسند که فرقهی دیویدیان به عمد توسط دولت امریکا کشته شدند. یک فیلم توسط یک وکیل به نام لیندا تامسون Linda Thomson در اثبات تعمد دولت امریکا در کشتار دیویدیان، ساخته شد. فیلم شامل بخشی است که نشان میدهد در پشت ساختمان، از دهانهی لولهی یک تانک پخش کنندهی اتش، اتش در حال خارج شدن به سمت ساختمان است. بخش دیگری از فیلم نشان میدهد که کارمندان یونیفورم دار ارتش امریکا که در محل حاضر بودند و تانکهایی که به تیغه های پهن همانند تیغه های ماشینهای برف روب مجهز بودند، آثار و بقایای باقی مانده از آتش سوزی را به سمت خرابه های ساختمان که درحال سوختن بودند، منتقل میکنند. این فیلم و تصاویر در سرتاسر امریکا پخش شد و موجبات خشم و اعتراض فراوان مردم را فراهم کرد. دولت امریکا باز هم تکرار کرد که تانکها با ایجاد حفره در دیوارهای ساختمان، قصد داشتند تا بدین ترتیب دیویدیان را از ساختمان خارج کنند و راهی برای خروج انها ایجاد کنند اما دیویدیان از انجام این کار سر باز زدند و با ایجاد و قرارگرفتن در آتش، اقدام به خودکشی کردند.برخی گفتهاند که تانکها به طور تصادفی با چراغهای نفتی موجود در ساختمان برخورد کردند و در نتیجه وجود مواد آتشزا و همچنین سوختهای رایجی که در منازل نگهداری میشود، موجب آتش سوزی شده، اما بعد از این حادثه فریادهای عمومی برای آغاز بررسی کنگره درباره این حادثه بلند شد، ولی پس از گذشت سالها از این جهنم ایجاد شده، دلیل مرگ این فرقه همچنان پنهان باقی ماند.در نهایت، پس از گذشت بیش از دو سال از جهنم ایجاد شده در تاریخ 19 آوریل 1993 در ویکو، کنگره دادرسیهای درازمدت را آغاز کرد. دادرسیها به منظور پی بردن به حقیقت و بیان آن تحت هر شرایطی، برگزار میشد. قول داده شده بود که دادرسیها به جدل و ستیزه های موجود پایان دهد.بعد از دادرسیهای سال 1995، به نظر میرسد که تظاهرات و اعتراضات نسبت به این جنایت، پایان یافته است. اما پاییز سال 1996، موزهی الکترونیکی Waco Holocaust در دنیای مجازی راه اندازی شد. در این موزه، گزارشهای کالبد شکافی و دلایل و مدارک قانونی فراوانی برای پی بردن به حقیقت ماجرا وجود دارد. این مدارک حقایق تکان دهنده ای را آشکار میکند: بسیاری از دیویدیان قبل از تاریخ 19 آوریل که تانکها به ساختمان حمله کردند و آنجا را به آتش کشیدند، مرده بودند. بعضی از مادران و بچهها چندین هفته قبل از حملهی تانکها مرده بودند. اجساد بسیاری از دیویدیان به طور انتخاب شده از بین رفته بود تا زمان و دلیل مرگ آنها پنهان بماند. حملهی تانکها و آتش سوزی، به منظور منحرف و پنهان کردن حقیقت و از بین بردن صحنهی مرگ و جنایت انجام شده است.منبع: https://www.britannica.com/topic/Branch-Davidian)) آنچه که به این گمان دامن می زند که دولت آمریکا قاتل و مسبب قتل دیوید کوروش وپیروانش بود نکات زیر است.
نکته قابل توجه این است که فرقههای مذهبی، ضدمذهبی و حتی شیطانپرستی مختلفی در آمریکا وجود دارند که شنیعترین اعمال ضدبشری و ضداخلاقی را نیز بهطور علنی مرتکب میشوند اما تاکنون هیچکدام از آنها با حملاتی شبیه به جنگهای ارتش آمریکا مواجه نشدهاند. در این میان تفاوت فرقه داوودیه حتی اگر افراد آن مرتکب اعمال ناشایستی هم میشدند؛ با دیگر گروهها چه میتوانست باشد که در 19 آوریل 1993 حتی کودکان اعضای این فرقه نیز در آتش سوزانده شدند؟ [منبع:داوودیان شاهدین شعلههای سوزان حقوق بشر آمریکایی]. کورش طی سالهای رهبری فرقه داوودیه دست به اقدامات و اظهاراتی زد که مقامات امنیتی را نسبت به او حساس و نگران کرد. البته شاید اگر اقدامات او در ناحیهای غیر از تگزاس انجام میگرفت؛ نگرانیهای امنیتی واشنگتن از آنچنان شدتی برخوردار نمیشد که منجر به سوزاندن اعضای فرقه شود. ایالت تگزاس در تاریخ آمریکا به واگرایی مشهور است و جنگهایی را نیز برای برگرداندن استقلال خود و جدایی از آمریکا تجربه کرده است. فعالیتهای کورش از نظر مقامات امنیتی محلی و نیز مدیران واشنگتن بهنوعی زنده کننده و زمینهساز شدت یافتن این واگرایی تاریخی محسوب میشد[همان]. در یکی از اسناد مربوط به کشتار دستهجمعی اعضای فرقه داوودیه آمده است که «ژانت رنو»، فرماندار وقت تگزاس که عالیترین مقام حکومتی ایالت نیز محسوب میشد؛ در گزارشی محرمانه به بیل کلینتون، خواستار توجه جدی او به هشدارهای کارشناسان امنیتی در مورد فعالیتهای خطرناک کورش شده است. ژانت در گزارش خود به بیل کلینتون فعالیت فرقه داوودیان را در ناحیه ویکو در تگزاس بهعنوان «اعلامیه استقلال کشور تگزاس و جدایی آن از ایالات متحده» توصیف میکند[همان]. کورش در برنامههای تبلیغاتی خود علیه کاخ سفید صحبت میکرد و با مقایسه عدالت پس از ظهور مسیح با وضع موجود در آمریکا سیاستهای حاکمان آمریکا را به چالش میکشید و آنها را در تضاد با خواستههای مسیح اعلام میکرد. مشی اعتراضی او که آمیخته با اعتقادات مذهب مسیحی بود برای اهالی ایالت تگزاس که مسیحیان متعصبی هستند بسیار جذاب بود. گرایش مردم منطقه به فرقه داوودیه رفته رفته برای دولت کلینتون ایجاد مزاحمت کرد[همان]. اما در صورتی که خطر اقدامات فرقه داوودیه در این زمینه برای امنیت ملی آمریکا واقعاً جدی میبود؛ سوزاندن دستهجمعی عدهای زن و مرد و کودک خسته و گرسنه که در حدود پنجاه روز در یک منطقه تحصن کردهاند؛ برای نظامی که خود را تک قطب موجود در نظم نوین جهانی میپندارد بسیار سخیف و ناشایست مینماید[همان]. با این حال از منظر منطقی جریانی که از یکسو می خواست ایالت تگزاس را تجزیه کند و از سوی دیگرباطرح احیای مذهب در زندگی سیاسی و حقوق عمومی با بنیاد نظام سکولار و قانون اساسی ایالات متحده آمریکا در بیفتد به نوعی دولت را مجبور به مقابله با هر وسیله کرده بود.یعنی آزادترین و دموکرات ترین نظام های دنیا ناچار به اعمال یک سری دیکتاتوری ها و محدودیت هاهستند،چه برسد به جمهوری اسلامی که گرچه نظامی دموکراتیک است اما به هیچ وجه ادعای دموکراتیک ترین نظام سیاسی دنیا را ندارد.اکنون این پرسش مطرح است که اگر آمریکا با اینکه نظام سکولاریستی آن مخالف و مغایر با منافع ملی آمریکایی است به خود اجازه می دهد که در برابرجریان هایی مانند فرقه داوودیه چنین کند،در این صورت جمهوری اسلامی که نظامی موافق با ژئوپلوتیک ایران برای استقرار و دوام وپیشرفت کشور است چگونه می تواند اجازه دهد جریاناتی که می خواهند با ازبین بردن ناسیونالیسم اسلامی عامل اصلی وحدت ملی را ازبین برده و زمینه ی تجزیه ی کشوررا فراهم کنند و از سوی دیگرآشکارا تجزیه طلبان با شعارهای تجزیه طلبانه ی خویش اما با شکلی فریبنده خواهان جدایی و تجزیه کشور باشند دراین صورت، پرسش اینست که واقعا خواستن دموکراسی و آزادی و حقوق بشر برای این افراد و گروه ها چه معنایی جز نابودی ایران در پی خواهد داشت؟ نمی توان کشوررا به خواسته و هواهای یک گروه جاهل و مجنون سپرد.باید عمیقا فهمید که اسلام جزء جدایی ناپذیر ژئوپلوتیک ایران است.این را همه به روشنی باید بفهمند که هیچ کشوری درجهان نیست که نسبت به آنچه که هستی و بقای کشورش به آن وابسته است،آزادی و دموکراسی قائل باشد. بنابراین دیکتاتوری پایه و مبنای هر دموکراسی است، در غیر این صورت گرفتار آنارشیستی خواهیم شد که هیچ دارویی به جز دیکتاتوری کامل و بدون دموکراسی آن را درمان نخواهد کرد...
جمهوری اسلامی اصلاح پذیر نیست!؟
هیچ نظامی نمی تواند خودرا مصون از هر عیب و نقصی بداند ودر نتیجه بی نیاز از اصلاح نیست. بنابراین جمهوری اسلامی مانند هر نظام دیگر نیازمند است که به صورت پیوسته و دائم در اصلاح خویش بکوشد. اما آنچه که آمریکا و اذناب آن می خواهند دست کشیدن از اسلام پویا و زنده است که بقا و دوام ایران به آن وابسته است. تردیدی نباید کرد که اگر ناسیونالیسم اسلامی از بین برود و شاخص و پایه ی وحدت در میان مردم؛ اسلام و نظام سیاسی ای که اسلام را حفظ می کند نباشد، در این صورت نباید تردید کرد که هیچ شاخصی به جز قوم گرایی وقومیت برآن حکومت نخواهد کرد. زیرا اگرچه زبان و فرهنگ فارسی نقش بزرگ و سترگی درتقویت وحدت ایرانی دارد اما به هیچ وجه به ویژه با توجه به گرایش هایی که در برخی از افراد اقوام ایران به وجود آمده یا کوشش هایی که از ناحیه ی دشمنان ایران برای گسترش قومیت گرایی شکل گرفته و امکانات و تسلیحات و تبلیغات و پول بسیاری پای آن ریخته شده است نمی توان تردید کرد که جایگزین ناسیونالیسم اسلامی ناسیونالیسم قومی خواهد بود.وقتی در کشوری مانند ایران که چند قومی است، قومیت گرایی محور قرار گیرد هیچ کس نمی تواند بگوید قوم من باید حرف اول را بزند و بی تردید هر قومی راه خودرا خواهد رفت و نهایتا کشور تجزیه خواهد شد. در صورتی که قومیتی مانند دونباس در اوکراین مورد فشار و آزار قرار گیرد کشور یا کشورهای دیگری نیز وجود دارند که مانع این آزار و فشار شوند. بنابراین نمی توان با روش های آزار و فشار کشوررا از تجزیه حفظ نمود خصوصا اینکه نقشه های متعددی برای تجزیه ایران از سوی دشمنان وجود دارد. برای مثال یکی ازطرح ها یی که برای ایران و کشورهای منطقه وجوددارد از قرار ذیل است:
به اين شكل:
١-، ايجاد كشور پشتونستان از بدنه پاكستان و افغانستان.
٢- كشور مستقل كشمير از بدنه پاكستان و هندوستان.
٣-ايجاد كشور مستقل بلوچستان از بدنه پاكستان افغانستان و ايران.
٤- ايجاد كشور كردستان از بدنه كشور هاي تركيه ايران عراق و سوريه.
٥- ايجاد كشور تبت از بدنه چین
٦- ايجاد كشور مستقل هنك کنگ،از بدنه چين،
٧- تجزيه شمال شرق هند و ايجاد كشور آريانا…
٨- ايجاد كشور پنجاب از بدنه پاكستان و هند،
٩- ايجاد كشور آذربايجان واحد از بدنه كشور ايران از شمال.
١٠- تجزيه كشور يمن به دولت يمن و حوثي ها.
١١-تجزيه كشور اردن به دولت شاهي اردن و فلسطين.
١٢- اتحاد قبرس واحد و از ميان برداشتن قبرس تركي.
١٣- جدا سازي استانبول از تركيه و واگذاري آن به اروپا به نام روم صغير بعد از هزار سال با استفاده از تجربه اسراييل.
١٤- ايجاد كشور چچن از بدنه روسيه
١٥- ايجاد كشور قفقازيه از بدنه روسيه.
١٦- ايجاد كشور تاتارستان از روسيه
١٧- كره واحد و از ميان برداشتن کره ی شمالي،
١٨- تغيير نظام كوبا،
١٩- تغيير نظام نيكاراگوا.
٢٠- تغير نظام ونزيويلا.
٢٠- ليبي تحت قيمومت ايتاليا.
٢١- امكان زياد در ايجاد كشور مستقل پنجاب سرزمين رنجيت سنگهه است،
كشمير و پنجاب هر دو كشور را مصروف جنگ هاي داخلي خواهد كرد.
٢٢- ايجاد كشور اسماعیليه بعد از خلافت فاطمي مصر در خط سبز از بدنه افغانستان و تاجیكستان (دره شبر، دره كيهان، پامير افغانستان، پامير تاجیكستان) اين كشور بر اساس نظريات محتاطانه رهبري اسماعیليان جهان شايد منطقه خود مختار در درون همين جغرافيا ايجاد شود، كار روي آن دها سال قبل آغاز شده است…..،این ها مواردی است که بدون جنگ دنبال شده و احتمالا باروش اسلام زدایی در کشورهای اسلامی این روش تا کنون به نتایجی نیز رسیده است.بنابراین اگر ماقصد اصلاح داریم باید مراقب باشیم برای درست کردن ابرو چشم را کور نکنیم. بنابراین باید بکوشیم که اگر اصلاحاتی می خواهیم انجام دهیم با ناسیونالیسم اسلامی و نظام سیاسی حافظ آن مغایرت نداشته باشد وگرنه اصلاح نکرده ایم بلکه افساد نموده ایم، چیزی که آمریکا، اسرائیل، انگلستان و عربستان و امثال آنها می خواهند. آنها جز تسلیم، شکست، تجزیه و نابودی ایران را نمی خواهند و هرکس در این امر شک کند به شدت جاهل و بی خبراست...
مردم از دیکتاتوری! طاقتشان طاق شده است:
مردم از دیکتاتوری!طاقتشان طاق شده است، آخرین گزینه ای است که نویسنده ی آمریکایی به کار برده است. اما مردم ایران در هرکوی و برزن فقط وفقط دم از گرانی می زنند و هیچ چیز مانند گرانی این مردم رانگران نکرده است. البته مشکل دوم و اساسی برای مردم بیکاری جوانان است، که البته ریشه در تحریم ها و تورم های ناشی از آن دارد. برخی از مردم گمان می کنند که اگر جمهوری اسلامی برود مشکل گرانی و تورم حل می شود. درحالیکه این یک نوع خیالبافی است. اکنون غرب، خصوصا آمریکا و انگلیس وهمچنین اسرائیل و عربستان، به این نتیجه رسیده اند که اکنون بهترین زمان برای نیل به هدف تجزیه ی ایران است. آنها با فشار آوردن وتحریم بسیار می خواهند که ملت پایه و بنای قدرت و وحدت خویش را ازدست بدهند تا به واسطه ی این امر تنها امری که برای بقای ایران وجوددارد یعنی اسلام از بین برود.پس از آن اگر اندکی عقل وجود داشته باشد، با انداختن جنگ و اختلاف و تجزیه کشور امان از مردم بریده و ریشه ی این ملت را بخشکانند. بنابراین ملت باید آن بخش آن که توانگراست بکوشد به هرنحوی که می تواند به داد و فریاد ناتوانان برسند ونگذارند فشار گرانی ها و تورم کشوررا ازهم بپاشد. بی گمان توانگران اگر نسبت به این امر کوتاهی کنند درپیشگاه خدا و تاریخ به شدت محکوم ومنکوب هستند. بنابراین ضرورت دارد که دراین برهه که از هر زلزله و سیل بدتر است با دیدی باز و بصیرتی عاقلانه به یاری هم آمده وخویشتن رااز دام شیطان بزرگ و دشمنان برهانند.
انواع تحلیل سیاسی:
اما تحلیل سیاسی یک نوع نیست، انواع و گونه های مختلفی دارد. در زیر به تبیین انواع آن در حد ضرورت می پردازیم. در نگاه اول تحلیل سیاسی به دونوع کلی تقسیم می شود.نوع اول تحلیلی که بر پایه آن سیاستی اجرایی می شود. مانند اینکه بخواهیم جنگ یا صلح داشته باشیم. یا برنامه ویژه ای برای اقتصاد یا فرهنگ یا آموزش وپرورش یا قوه قضاییه و غیره داشته و اجرا نماییم که ابتدا به تحلیل و شورومشورت درباره آن پرداخته، سپس به اجرای سیاست مزبور مبادرت می کنیم. نوع دوم تحلیلی است که پس از اجرای سیاست به نقد وبررسی آن می پردازد. اما نوع اول یعنی تحلیل هایی که پس از آن به اجرای سیاستی پرداخته می شود نیز به دونوع تحلیل تقسیم می شوند .1. تحلیلی که به پیش بینی نتایج وآثار اجرای سیاست مورد نظرمی پردازد.2. تحلیلی که براثرآن مجوزاجرای سیاست خاصی صادر می شود[منبع:دکترمسعود اسلامی، تحلیل سیاسی؛ از تشخیص تا تجویز].باید دانست که در تحلیل پیش بینانه با همه اهمیتی که دارد چون بر پایه گمان ها و حدس هاست از ضریب خطای بالایی برخورداراست. اما برخی از مردم حتی گروه با سواد و روشنفکران جامعه به این تحلیل ها مانند وحی مُنزل چسبیده و برآنچه که می گویند تاکید می کنند. گذشته از اینکه بسیاری از این تحلیل ها از انگیزه های بیمارگونه و گاه شیطانی برخوردارند اما با فرض صحت نیت نمی توانند به طور قاطع ومفید تعیین کننده تکلیف یک سیاست و موضوع خاصی باشند. تحلیل سیاسی از نوع تجویز کننده ، داستان خاصی دارد که در ذیل به آن خواهیم پرداخت. ولی تحلیل سیاسی که پس از اجرای سیاست به وجود می آید نیز به دونوع تقسیم می شود. نوع اول تحلیل های گزارش گرانه و نوع دوم تحلیل های ارزش گذارانه است[همان]. در تحلیل های گزارش گرانه صرف نظر از ارزش ها به آمار و نتایج ودستاوردهای اجرای یک سیاست پرداخته می شود. اما تحلیل های ارزش گذارانه به ارزیابی اجرای سیاست مزبور بر پایه ارزش ها پرداخته می شود. نکته مهم اینست که تحلیل های پیش از اجرای سیاست ها (برای تعیین تصمیمات واجرا) مانند سیاست های اقتصادی، فرهنگی، نظامی، بین المللی بر تحلیل های پس از اجرای سیاستهای قبلی، مانند تحلیل های گزارش گرانه و تحلیل های ارزش گذارانه که تحلیل توصیفی نیز نامیده می شوند متکی هستند. زیرا سیاست هایی که در پیش اجرا شده اند و شکست ها و پیروزی هایی داشته اند، تجربیاتی فراهم کرده اند[همان]که بر پایه قاعده التجربه فوق العلم وهمچنین اهمیت گذشته ها و عبرت ها ، برای تحلیل های « پیش بینانه» و « تجویزی» بعدی بسیار اهمیت دارند. در تحلیل های گزارش گرانه باید دقت شود که نتایج و پیامدها به خوبی بیان شوند. تحلیل های ارزش گزارانه نیز مبتنی بر ارزش های جامعه است. ارزش ها معیارها ی قضا وت اخلاقی ما در بارۀ کنش های انسانی نیز مهم ترین بخش فرهنگ جامعه را تشکیل می دهند. بخشی که هم به عنوان تعیین کنندۀ هدفها و هم به عنوان راهنمای رفتار اعضای جامعه عمل می کنند. ارزشهای مشترک جامعه به دلیل احساس تعلق به یک گروه پایه وحدت ، همبستگی و نظم ا جتماعی و یکی از مهم ترین مولفه های هویت افراد محسوب می شوند...
ادامه دارد...