خیلی سال ها پیش بود ، قبل از تلویزیون و باب شدن روزنامه ...
صدای بلندگوی دستی زیر عبای مردی که معمولاً غروب ها در کوچه های مناطق فقیر نشین آخرین اخبار حوادث را با لحن یک جارچی حرفه ای فریاد میزد می آمد:
خبر ، خبر: « پسری سر مادرش را بدلیل خیانت برید»
خبر، خبر: « مردی سر دو تا از دخترانش را برید» ...
خبر ، خبر : « مادری خودش را آتش زد»
و ...
آن مرد عبا پوش که مهم ترین ابزارش بلندگوی دستی و دسته ای کاغذ کاهی بود، با صدای بلندگو مردم را به سوی خود فرا خوانده و کاغذها را که معمولاً هر کدام یک برگA۴ بوده و شرح حوادث مذکور را روی آنها نوشته و چاپ کرده بود را به قیمت هر کدام دو ریال می فروخت.
اوج داستانها بعد از خرید «کاغذ خبر» رخ میداد ، بیشتر همسایه ها با تفسیرهای احساسی و استفاده از مفاهیم ، غیرت و ناموس و مردانگی ،حق را به «ذابح» داده و اینگونه بود که «قاتلان» برای مناطق اینچنینی و بر اثر القائات ساختگی به قهرمانانی تبدیل میشدند که حق آنها نه مجازات بلکه پاداش بود .
چه بسا مردان جوانی که بدلیل عقده های نهفته درونی و سرکوب شده بدنبال راهی بودند که رفتارهای قهرمانانه اینچنینی از خود بروز دهند و با دستاویز قرار دادن شکی ، سر خواهر نوجوان خویش را می بریدند...
وقتی حجیم نمودن مفاهیم انتزاعی و قابل تفسیر از قبیل غیرت و ناموس پرستی از واقعیت های عینی بزرگتر گردد ، فاجعه های قتل زیر سایه این مفاهیم ذهن ساخت کم رنگ و محو میشود.همه ما ، اعم از قاتل و مقتول قربانی جهالتیم!
پدری که خنجر فولادی و بزرگش را بر گردن نحیف و لطیف دختر ۱۵ یا ۱۶ ساله اش میگذارد و در آن هنگام، شیرین زبانی های دخترک بیادش نمیآید بمعنای آنست که عقلش به اسارت مفاهیم دروغینی از قبیل ناموس و غیرت درآمده است ...
چند شب پیش وقتی در اظهار نظری گفتم که برخوردها و سربریدن ها بیشتر در جامعه ی کم سواد و فقیر است ، پاسخ جوانی که آنطرفتر نشسته بود ، جلب توجه کرد : « کسی که درس میخونه و پولدار میشه غیرتش هم کم میشه» ، حالا بیا این رو قانع کن که اصلا بحث درس و مدرک نیست ، فقط کسی که درس و کتاب میخونه ، به مسائل عاقلانه تر نگاه میکنه و کمتر تحت تأثیر احساسات غلط قرار میگیره!!
شاید برای عصر و دوره ی کنونی بازتعریف برخی واژه ها ضروریست ، نمیشود در عصر ارتباطات و نزدیکی انسان ها و تلاش برای نهادینه شدن حقوق بشر در قالب و سبک های مختلف آن از سیاق عصر قرون وسطی برای غیرت و ناموس و شرف استفاده کرد . در دوره حاضر «آگاهی» و «شعور بخشی» به اطرافیان و خویش لازمه مسوولیت اجتماعی است .
وقتی در یک ، بگو و مگوی زن و شوهری بعد از ۲۰ یا ۳۰ سال زندگی مشترک به او میگوییم که به خانه ی پدرش برود و او را بصورت شفاهی از یک دسترنج طولانی مدت محروم و ناچیز کرده ایم و یا وقتی دخترانمان آن ته سفره بنشینند و حق ندارند با صدای بلند بخندند و یا وقتی ملزومات شخصی دختر نوجوانمان تابو و لباسهای زیرش را نه روی بند لباس بلکه در اتاق و حتی زیر تختش خشک کند، مجالی برای صمیمیت و گفتگو نمی ماند ...
در قلمرو فاصله ها و سکوت و خجالت باید از نو متولد شویم ، خرابی ها را بسازیم و کاری کنیم که هیچ دختری از قهقهه های خنده اش نترسد!!!
(فاضل خمیسی)