آراس -
دکتر حسن دادخواه (استاد دانشگاه)سبک زندگی شیوهای است که مردم برای گذران زندگانی خویش برمیگزینند و رفتار و کنشهای روزانه و روالهای مختلف را بر پایه آن تنظیم میکنند. این سبک(ها)، البته هر کدام دارای مبنای فکری و فلسفی ویژه است و ریشه در باورها و علایق فردی یا فرهنگ و باورهای جمعی و اجتماعی دارد. نیک روشن است که گزینش و انتخاب و جا افتادن هر سبک زندگانی، نیازمند گذر زمان و حرکت تدریجی در بستری از محدودیتها و داشتههای جامعه است.
ناگفته نماند که دستگاههای تبلیغاتی و نظامهای آموزشی و تصویب قوانین در هر کشور، نقش تعیینکننده و تسهیلکنندهای در گرایش مردم و افکار عمومی به سوی نوعی خاص از سبک زندگی دارد و هر حکومتی میکوشد تا مردمان سرزمین خود را به سبک خاصی از زندگی سوق دهد.
بر این پایه، ماهیت و چگونگی حکومتها در شکلدهی و واداشتن مردم به سبک خاص از زندگی، امری متعارف به نظر میآید گر چه میزان آزادی فردی در هر جامعه در انتخاب سبک زندگی با جامعه دیگر متفاوت است.
در کشور ما، نزدیک به یک دهه است که اصطلاح سبک زندگی بهطور رسمی مطرح شده است، گرچه از پیشتر و بدون بهکار بردن این اصطلاح، مقامات عالی، بر اساس دین اسلام و آموزههای آن، بر سمتوسو دادن مردم به اتخاذ یک سبک خاص از زندگی پای میفشردند.
در دوره جدید و با تشکیل کمیتهای در زیر مجموعه شورای عالی انقلاب فرهنگی و با بهرهگیری از تخصصهای دانشگاهی و حوزوی، کوششهای رسمی با هدف سامان دادن و تبیین اصول و پایههای این سبک و با الهامگیری از خوانش حکومت در عرصههای فرهنگی و دینی و سیاسی، به مرحله جدیتری درآمده است.
البته در ورای پافشاری و تاکید دستگاههای تبلیغی رسمی بر معرفی سبک خاص زندگانی، اختیار و میزان پذیرش ذوق عمومی مردم و علاقهمندی آنان را نباید از نظر دور داشت. با توجه به گسترش شبکههای مجازی و نزدیک شدن فرهنگها و خردهفرهنگها به یکدیگر و آشنا شدن جوامع و ملل با سبکهای متفاوت و مختلف زندگی، در زیر پوست جامعه و موازی با تبلیغات و احیانا تحمیلات رسمی حکومت، این علاقه و ذوق و ذایقه مردم است که سبک خاصی را برمیتابد و سبک دیگری از زیست و زندگی را به کنار میزند. در سه دهه پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و بهویژه در یک دهه اخیر، با پیشفرض اینکه در زیر چتر دین و مذهب همه چیز را میتوان گردآورد، پافشاری بر احیای مناسبتهای فراموش شده مذهبی و مناسک فردی و جمعی مذهبی، از شدت بیشتری برخوردار شد و دستگاههای رسمی تبلیغی بیتوجه به وجود رنگارنگی در ذائقههای گروهها و دستجات مردم، میکوشد تا سبک واحد و معینی از زندگی را آنهم بر پایه یک خوانش از مذهب، به جامعه معرفی کند و بیتوجه به انتقادهای فرهیختگان دلسوز، راه خود میرود! بیگمان یکی از علل و زمینههای بیمیلی و بیعلاقگی طیفهای گسترده مردم به سیمای ملی و تبلیغات رسمی و اعتماد و توجه به کانالهای بیگانه در میان مردم، همان پافشاری دستگاههای رسمی و حاکمیتی به آموزش و تبلیغ سبک خاص از زندگی به مردم آنهم با بهرهگیری از تکنیکهای نازیباست. از نشانههای قدرت بخشیدن به سبک خاص زندگی در زیر چتر دین، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱- گسترده شدن حوزه نفوذ و اختیار مبلغان و خطیبان و مداحان مذهبی و بازتاب سخنان ایشان در دستگاههای تبلیغی و رسانههای رسمی.۲- تکثیر و برجسته شدن مناسبتها و تعطیلات مذهبی.۳- بالا رفتن ساعات پخش برنامههای مذهبی در قالبهای متعدد و برجسته شدن جلسات ادعیهخوانی و مناسک در شبکههای رسانه ملی.۴-تکثیر و برجسته شدن برنامهها و درسها و مناسبتهای مذهبی در مراکز آموزشی.۵-برقراری تسهیلات مالی برای سفرهای مذهبی و ساخت تاسیسات رفاهی به همین منظور.
چاشنی این تعالیم، ترویج گفتمان سیاسی خاص در میان شهروندان است تا هر یک از مردم، هم از نظر مذهبی و هم از نظر دیدگاه سیاسی، همخوان و هماهنگ با خوانش رسمی از دین و سیاست تربیت شوند.
در زنجیره حوادث و رخدادهای ماههای پایانی ۱۳۹۸ که بعضا موجبات دلسردی و فاصله افتادن میان مردم و حکومت را فراهم آورد، نفوذ و گسترش ویروس کرونا از شهر زیارتی و مذهبی قم به اقصی نقاط کشور و خودداری و اصرار برخی روحانیان و متولیان زیارتگاهها و آرامگاه شخصیتهای مذهبی از تعطیل کردن این مراکز پرجمعیت، شک و پرسشهایی را پیرامون مقبولیت سبک زندگی که مورد اهتمام دستگاه رسمی کشور است، در اذهان طیفهایی از مردم بهوجود آورد.
گر چه سخنان راهگشای مقام معظم رهبری و تشکر چند باره ایشان از کادر پزشکان موجب تعطیل شدن نمازهای جمعه و محدود و بسته شدن زیارتگاهها و لغو چند مراسم و مناسک متعارف شد، ولی تاخیر در اطلاعرسانی و مقاومت غیرمنطقی و جدی نگرفتن مضرات گسترش ویروس در شهرهای مختلف، موجب شد تا در ضمیر افراد مذهبی و بلکه عموم مردم نگرهای تازه نسبت به ظرفیت قرائت کنونی از مذهب و اماکن مذهبی و محدود بودن کارکردهای آن بهویژه در هنگام بروز خطرات، شکل بگیرد و عملا سبک و کنش و رفتارهای دیگری جایگزین باورهای پیشین در سبک زندگی شد.
لزوم توجه بیشتر به بهداشت فردی و جمعی و نبود تجهیزات بهداشتی و درمانی متناسب با جمعیت کشور، نبود نیروهای آموزشدیده و فقدان سیستم و نظام تصمیمگیری در بحرانها از جمله نکاتی بود که ذهن مردم را به خود مشغول کرد و افکار عمومی را به سوی پرسشگری از علل و اسباب این عقبماندگی واداشت.
همزمانی این گرفتاریها، با ادامه تحریمها علیه ایران و تاثیر این تحریم و سیاست «نه جنگ و نه گفتوگو»، بر آسیبپذیر شدن سلامت، اقتصاد ملی و کسب و کار مردم، همه و همه، اذهان مردم را به جستوجو برای سبک متفاوت زندگی واداشت. به زبان دیگر، همه دریافتند که جامعه ایران نیازمند تامین هر چه سریعتر نیازمندیها و واکاوی آسیبهای درونی و بیرونی کشور است و تحقق این مهم، سبک و بلکه سبکهای تازهای از زیست و زندگانی را میطلبد.