برای مشورت با دوستان وارد مهمانسرای بوستان اهواز شدم جمعی از اصحاب رسانه و روابط عمومی خوزستان با دیدن من سراسیمه سراغم آمدند گرم و صمیمی
احوال پرسی با حالی کردیم
دوستان خاطره های پایان دهه هفتاد و آغاز دهه هشتاد را مرور کردند در اون دوره من تعامل خوبی با رسانه های استان داشتم
از فلسفه جمع شدنشان پرسیدم
پاسخ دادند
کنگره روابط عمومی استان رو برگزار کردیم قراره نشست پایانی و جمع بندی با حضور اساتید برگزار بشه
از من دعوت کردند در این نشست حضور پیدا کنم به احترامشان دعوت را با کمال میل پذیرفتم
ابتدا اساتید فن از در جا زدن روابط عمومی و عدم استفاده از ابزار و علم روز در اطلاع رسانی و حذف مخاطب از این حوزه به دلیل عدم جذابیت سخن گفتند سپس سایر دوستان نیز عدم درک مشترک میان مدیران ،نبودن سازوکار قوی و متکی به قانون ،دخل و تصرف مدیران در حوزه روابط عمومی ،جابجایی وظایف ذاتی با وظایف غیر مرتبط ،هدایت اطلاع رسانی به سمت سلیقه های شخصی و.... این قصه ادامه یافت ..تا کار به جایی رسید که فرمودند (بعضی مدیران دستگاهها روابط عمومی را با شغل شریف کیف کِشی اشتباه گرفته اند! )
شغلی که بر خلاف ظاهرش گاهی نان و آب خوبی هم دارد هم کیف کِش به نوایی میرسد و هم مدیر از شر کشیدن کیف راحت میشود .
و اندر حکایت روابط عمومی کیف کِش ضمن بیان استعداد و علاقه خودم هنر ،رسانه ،سینما ،و هر آنچه بوی فرهنگی میدهد
برای نجات روابط عمومی از شر کیف چند توصیه کردم
1-اگر روی صنف بما هُوَه صنف تمرکز نکنید نباید انتظار داشته باشید مدیر کیفش را برای کشیدن به شما ندهد.
خروج از صنف ، زمینه را برای کشیدن کیف سیاسی ،کیف کیف کردن و دهها کیف و کیف دیگر فراهم میکند چون سر همه این کیف ها بکِش بکِش و دعواست
2-روابط عمومی را از دریچه سیاستهای کلی ببینید اگر نیست مطالبه کنید اگر هست سراغ قانون بروید اگر قانون هست مطالبه کنید اگر نیست از مجلس بخواهید وضع کند.
به دوستان قول دادم نشست با رییس کمیسیون فرهنگی دبیر خانه مجمع تشخیص را هماهنگ کنم تا از مجموع این تلاشها گوشی دست مدیران بیاید و از سپردن کیف کِشی به روابط عمومی خود دست بردارند حتی اگر از نوع نان و آب دارش باشد.
دوستدار رسانه سید رضا میرزاده