يکشنبه ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۳ | Sunday , 08 June 2025
کد خبر: ۹۰۳۱
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۹ - ۲۸ شهريور ۱۳۹۵

نیم نگاهی بر جامعه شناسی هنر؛ نوشتاری از ندا الیاسی

جامعه‌شناسی هنر یکی از شاخه‌های علوم اجتماعی است. جامعه‌شناسی هنر دانشی دوزیستی است که از دو رکن هنر و جامعه‌شناسی تشکیل یافته است.
نیم نگاهی بر جامعه شناسی هنر؛ نوشتاری از ندا الیاسی

ندا الیاسی

اگر نگاهی به گذشته تا به امروز بیندازیم پی به این مسله خواهیم برد که ارتباط هنر و جامعه یک ارتباط دوسویه و به هم پیوسته است.

هنر به عنوان پدیده ای که در کلیه شئون حیات اجتماعی و فردی انسان دخیل است از اهمیتی کم نظیر برخوردار است و جامعه شناسی هنر نیز به همین دلیل یکی از مباحث مهم جامعه شناسی است که نیازمند یافتن جایگاه خود در حوزه جامعه شناسی معاصر و یافتن یک چارچوب نظری مناسب است. با این دیدگاه مقاله حاضر کوششی است جهت برآورده ساختن این دو نیاز مهم.

جامعه‌شناسی هنر یکی از شاخه‌های علوم اجتماعی است. جامعه‌شناسی هنر دانشی دوزیستی است که از دو رکن هنر و جامعه‌شناسی تشکیل یافته است. 

جامعه‌شناسی هنر عمر کوتاهی در در عرصه حیات معرفتی و اجتماعی دارد. متفکران این رشته درباره علمی بودن این رشته توافق نظر ندارند و برخی این رشته را یک رشته علمی‌ نمی‌‌دانند بنابراین هنوز موضوع مشخص و واحدی برای آن در نظر گرفته نشده است. ولی به‌طور اجمالی جامعه‌شناسی هنر را می‌توان این‌گونه تعریف کرد. جامعه‌شناسی هنر بررسی‌ می‌‌کند که چگونه گروه‌های مختلف انسانی برای پدید آمدن هنر با همدیگر همکاری‌ و کنش متقابل برقرار‌ می‌‌کنند. و چگونه در یک جامعه هنر را به‌کار‌ می‌‌برند و هنر در زندگی آن‌ها چه نقش و جایگاهی دارد.

برای شناخت مراحل جامعه شناسی هنر نیم نگاهی به سیر تکاملی آن می پردازیم.

بخش اول :

مربوط به جریان فکری تاریخ فرهنگی است این جریان فکری در قرن نوزدهم ظاهر شد که به بررسی سیر تاریخی فرهنگ و تحولات آن پرداخته است. به‌عنوان نمونه در اثر "تمدن نوزایش در ایتالیا" اثر یاکوب بورکهارت (Jacob Burckhardt, 1860)، به‌همان اندازه که به سیاست و فرهنگ پرداخته شد به هنر نیز پرداخته شد. و یا در فرانسه گوستاو لانسون (Gustave Lanson, 1904)، به تاریخ ادبیات سمت و سوی جامعه‌شناختی داد. 

همچنین در سال 1926 یک مورخ جوان به‌نام ادگار زیلسل (Edgar Zilsel, 1926)، اثری را به‌نام "نبوغ، مفهوم، از ایام باستان تا عصر نوزایش" را منتشر کرد. و در آن آثار نشان‌ می‌‌دهد که معنا و مفهوم نبوغ و هنرمندی چگونه در طی سال‌های متمادی تغییر پیدا کرده است و به‌گونه‌ای دیگر تفسیر‌ می‌‌شود. به‌عنوان نمونه میل به افتخار در گذشته یک هدف مقبولی شمرده‌ می‌‌شد ولی امروزه این میل، یک هدف ننگینی برای هنرمند به‌شمار‌ می‌‌رود. چند سال بعد ماکس شلر، نیز با انتشار کتاب "قدیس، نابغه، قهرمان" برای انسان‌های بزرگ یک تیپولوژی در نظر‌ می‌‌گیرد و هنرمندان را جزء انسان‌های استثنایی و بی‌همتا قرار‌ می‌‌دهد.

همچنین اثر بعدی که به‌نوعی در حوزه جامعه‌شناسی هنر جای‌ می‌‌گیرد اثر اروین پانوفسکی (Ervin Panofsky, 1951)، مورخ هنری آلمانی قرن بیستم به‌نام "معماری گوتیک و تفکر اسکولاستیکی" بود. در این اثر پانوفسکی شباهت ساختاری میان صورت‌های معماری و سازمان گفتارهای سده‌های میانی را آشکار‌ می‌‌کند. و همچنین یکی از بزرگ‌ترین دستاوردهای وی، افتراق سه‌گانه تحلیل در تفسیر تصویرها بوده است: شمایلی (بعد اختصاصا تجسمی)، شمایل‌نگاری (قراردادهای تصویری برای شناسایی)، شمایل‌شناختی (مبنای جهان‌بینی تصویر). این سطح سوم تصویر به‌گونه‌ای است که میان آثار هنری و صورت‌های نمادین یک جامعه ارتباط برقرار‌ می‌‌کند. در آثار مانوفسکی‌ می‌‌توان به وجود روابط متقابل میان سطح کلی یک فرهنگ و سطح جزیی یک اثر هنری پی برد.

بخش دوم :

در این نسل ما شاهد شکل‌گیری "جامعه‌شناسی هنر" در معنای خاص آن هستیم. این نسل در بین متخصصان زیبایی‌شناسی و تاریخ هنر شکل گرفته است. این افراد دغدغه داشته‌اند که رابطه‌شان را با تمرکز دو کانونی هنر و آثار هنری قطع کنند و یک عنصر سومی را به‌نام جامعه در مطالعات خود درباره هنر یک چشم‌انداز نوینی را در مطالعات خود در نظر بگیرند که با این کار آن‌ها رشته جدید جامعه‌شناسی هنر متولد‌ می‌‌شود. در این مرحله از روش‌های پیمایشی و تجربی و کاربردی استفاده‌ می‌‌شود که با به‌کار بستن روش‌های آماری توسعه‌یافته است.

 از این نسل‌ می‌‌توان به "جامعه‌شناسی هنرها" اثر محقق آمریکایی ورا زولبرگ (Vera Zolberg, 1990) و "گزارش تاریخ اجتماعی هنر" اثر انریکو کاستل نووو (Enrico Castelnuovo) و "جامعه‌شناسی هنر" اثر ویچنس فوریو (Vicence Furio, 2000) را نام برد بنابراین همان‌گونه که‌ می‌‌بینیم نخستین جامعه‌شناسان هنر نه از جامعه‌شناسی برخاسته‌اند و نه از تاریخ فرهنگی؛ بلکه جامعه‌شناسان هنر از بین متخصصان زیبایی‌شناسی و تاریخ هنر به‌وجود آمدند و متولد شدند و این افراد این رشته را به‌وجود آوردند. بنابراین خاستگاه رشته "جامعه‌شناسی هنر" در بیرون از حوزه جامعه‌شناسی بوده است.

سه رهیافت می توان برای جامعه شناسی هنر بیان کرد:

رهیافت اول: هنر و جامعه؛ این افراد در صدد ارتباط برقرار کردن میان جامعه و هنر هستند.

رهیافت دوم: هنر در جامعه؛ این رهیافت به بررسی جایگاه هنر در جامعه‌ می‌‌پردازند.

رهیافت سوم: هنر به‌مثابه جامعه؛ یعنی مجموع کنش‌های متقابل کنشگران، نهادها، اشیا به‌گونه‌ای باهم تحول‌ می‌‌یابند تا آنچه را که عموما "هنر"‌ می‌‌نامند تحقق یابد.


جامعه شناسی هنر، مطالعه جامعه هنری است . وجوه اجتماعی هنری ، اعم از پدیده های هنری و هنرمندان در این عرصه بررسی می شود ،جامعه شناسی هنر اسرار پنهان و آشکار طبقه اجتماعی هنرمند را از طریق آثار هنری عیان کرده و ارتباط محصولات هنری را با پدیده های اجتماعی اندازه گیری می کند . این بررسی مستقیم ،پنهان ،نمادین و تطبیقی است . اندازه گیری میزان تأثیر گذاری اجتماعی و تحلیل پدیده های هنری از دیگر کارکردهای این عرصه محسوب می شود. هنرمند در برخورد با پدیده ها و واقعیت های اجتماعی ،4 موضع روشن دارد :

آن را تأیید و تبلیغ می کند، آن را مخفی و پنهان می کند ، آن را تأیید ولی بر ضد آن کار می کند ، آن را تأیید ولی بی طرف است( فقط موضع تفسیری دارد) .

هدف جامعه شناسی هنر ، شناخت هنرمند ،بررسی آثار هنری، قوانین ارتباطی بین هنرمند و سایر نهادهای رسمی و غیر رسمی و بررسی کارکردهای اجتماعی هنر است . 

در جامعه شناسی هنر پدیده های هنری با نگرشی اجتماعی اندازه گیری می شوند.

از این قرار در بسیاری جهات زمینه تحقیق گشوده می شود .

1- شناخت هنرمندان ، زمینه حیات آنان و علل گرایششان به قلمرو هنری .

2- سازمانها ، نهادها و تأسیسات هنری .

3- مشتریان هنر ، زمینه ها ، انگیزه ها و علایق آنان .

4- ارزش های اجتماعی در رابطه با هنر .

در پرداختن به مباحث جامعه‌شناختی هنر‌ می‌‌توان از دو دسته از نظریه‌پردازان و اندیشمندان در این باب سخن به میان آورد. یکی اندیشمندان کلاسیک جامعه‌شناسی و دیگری جامعه‌شناسان معاصر. از میان جامعه‌شناسان کلاسیک‌ می‌‌توان به آراء و نظریات وبر و مارکس نام برد. و فوکو و بوردیو نیز از مهم‌ترین جامعه‌شناسان معاصر به‌شمار‌ می‌‌آیند و آراء و نظریات آن‌ها در جامعه‌شناسی هنر بسیار مطرح است.

مارکس می‌گوید: «تکامل سیاسی، حقوقی، فلسفی ، ادبی، هنری و مانند آن بر تکامل اقتصادی استوار است. با این حال همه این‌ها در یکدیگر و نیز در شالوده اقتصادی تاثیر‌ می‌‌گذارد این نه بدان معناست که موقعیت اقتصادی علت و یگانه فعال مایشاء است و هر چیز دیگری تنها تاثیری انفعالی دارد؛ بلکه برعکس کنش متقابل بر اساس ضرورت اقتصادی انجام‌ می‌‌پذیرد که در نهایت امر همواره خود را بر مسند‌ می‌‌نشاند.

فوکو یکی از اندیشمندان معاصر است که موضوعات مورد مطالعه او بسیار گسترده بود. از تاریخ‌های دیوانگی و پزشکی تا ساختارهای دگرگونی‌پذیر دانش در فلسفه و علوم انسانی و از نقاشان و آثار هنری و ... را دربر‌ می‌‌گرفت.

یکی از موضوعات مورد مطالعه فوکو هنر و آثار هنری است که در آن‌ها آثار هنری را مورد بررسی قرار داده است و تاثیر فضای فکری آن زمان را در آن‌ها مورد بررسی قرار داده است. فوکو در بررسی آثار هنری سه نکته را در نظر‌ می‌‌گرفت:

نخست آثار هنری‌ می‌‌توانند تمامی فضای فکری و فرهنگی دوره خود را منعکس کند. 

دوم، آثار هنری‌ می‌‌توانند در ذهن بیننده تصور فرد را از شخصیت انسانی به چالش بیندازد. 

سوم، با کمک مفاهیم و سبک‌های هنری‌ می‌‌توانیم انسان را از نو تعریف کنیم.

ناتالی هینگ نیز معتقد است نخستین جامعه شناسان هنر نه از جامعه شناسی و نه از تاریخ فرهنگی برخاسته اند ،جامعه شناسی هنر در جمع کارشناسان زیبا شناسی و تاریخ هنر پدید آمد . بر این اساس هینگ از پیدایش سه نسل در تاریخ این دانش میان رشته ای جوان بحث می کند ؛نسل اول را «زیبایی شناسی جامعه شناختی »می نامد که دغدغه اش بستگی میان «هنر و جامعه » است. 

نسل دوم بیشتر در انگلستان و ایتالیا و از درون سنتی،تجربی تر بر آمد و بیش از آنکه به ارتباط هنر و جامعه بیندیشد ، دغدغه اش تعیین جایگاه هنر در جامعه بود . این جریان دوم را می توان «تاریخ اجتماعی هنر» نامید . اینان کمتر از نسل اول در صدد طرح نظریه هنری یا اجتماعی بودند، بیشتر به تحصیل نتایج انضمامی و پردوام و افزودن بر غنای « شناخت تاریخی » فکر می کردند.

نسل سوم جامعه شناسی هنر را می توان ذیل عنوان جامعه شناسی پیمایشی رده بندی کرد. 

این نسل در دهه 1960 و از بطن سنتی یکسره متفاوت برآمدند که بیشتر در فرانسه و آمریکا مجال و میدان فعالیت یافتند و از روش های مدرن آماری و انسان شناختی بهره می جستند .صورت مسئله و دغدغه ی نسل سوم نه « هنر و جامعه » نه « هنر در جامعه » بلکه «هنر به مثابه جامعه » بود – به اعتقاد ایشان « مجموع کنش های متقابل کنشگران ، نهادها و اشیاء به گونه ای با هم تحول می یابند تا آنچه که عموماً هنر می نامند تحقق یابد.

منابع :
[1]. زکریایی، محمدعلی؛ جامعه‌شناسی هنر، درآمدی بر جامعه‌شناسی هنر از منظر دکتر علی شریعتی، تهران، آذریون، 1378، ص15.
[2]. شیروانلو، فیروزه؛ مجموعه مقالات، گستره و محدوده جامعه‌شناسی هنر، تهران، توس، 1355، ص4.
[3]. رامین، علی؛ مبانی جامعه‌شناسی هنر، تهران، نی، 1387، ص9.
[4]. هینیک، ناتالی؛ جامعه‌شناسی هنر، عبدالحسین نیک‌گهر، تهران، آگه، 1384، ص29-23.
[5]. همان، ص67.
[6]. همان، ص24-28.
[7]. رافائل، ماکس؛ سه پژوهش در جامعه‌شناسی هنر، اکبر معصوم‌بیگی، تهران، آگه، 1379، ص148.
[8]. همان، ص153.
[9]. همان، ص153.
[10]. رامین، علی؛ پیشین، ص98.
[11]. همان، ص98.
[12]. برنز، اریک؛ میشل فوکو، بابک احمدی، تهران، کهکشان، 1373، ص14.
[13]. رامین، علی؛ پیشین، ص583.
[14]. همان، ص587.
[15]. هوروکس، کریس؛ فوکو: قدم اول، پیام یزدان‌جو، تهران، شیرازه، 1379، ص101.
[16]. رامین، علی؛ پیشین، ص619-620.

نظرات بینندگان
آخرین اخبار