آراس - ناصر ابوالفتحیاز دیروز تا الان قلب ایران درد میکند.. خوزستان که مریض باشد کل ایران مریض است .. قلب کل ایران فشرده می شود برای درد استاني که گوشه به گوشه اش بوی خون رزمنده های ترک.. بختیاری..کرد.. لر.. عرب . عجم را میدهد ..
دو سال و هفت ماه و بیست روز بود که این استان ملی مدیری ملی داشت.. مدیری که محور فکر و عمل او توسعه بود و آموزش.. که هربار تاکید می کرد طرح های توسعه باید ملی باشند و نباید با سایر طرح های توسعه تعارض داشته باشند؛
مقتدایی مدیری مقتدر بود که هرگز نمی توان او را مدیری در حد و اندازه ی استاني دانست چرا که همواره با وجود تعلق خاطر و علاقه ای که به خوزستان داشت نگاه او ملی بود.. بدون شک او نیز می دانست خوزستان قلب ایران است ..
اگر بچه ی احمد آباد آبادان نداند.. اگه بچه ی جبهه های جنگ و پالایشگاه و بازسازی و مجلس نداند.. اگر استاندار خوزستان و هرمزگان نداند چه کسی قرار است بداند؟
اقدامات ضد توسعه در این استان هنوز هم ادامه دارند! هنوز هم ناواردي تصمیم سازان و تصمیم گیران این مملکت منشأ تعارض در این استان است! حذف مقتدایی تعارض آشکاری با تفکر توسعه محور قاطبه مردم خوزستان ؛
با درک و شعور سیاسی اجتماعی و غرور شهروندان این استان محروم داشت که اگر هیچ نداشتند مدیر پخته و کاربلدي همچون مقتدایی داشتند ؛ مديري که ملی نگاه میکرد.. منطقه ای تفکر ميکرد و جای تک تک اهالی این استان صحبت میکرد .. او رفت و با رفتن خود اثبات کرد اگر خوزستان قلب ايران است مقتدایی قلب جنوب ايران از خوزستان گرفته تا بوشهر و هرمزگان و جنگ زده هایی که در سراسر این مملکت اقامت دارند است!
شاید شهروندان استان خوزستان همچون ماهی در میان آب بوده و قدر آب را نمی دانستند که البته یک نگاه گذرا به نظرات کاربران صفحات و شبکه های اجتماعی کافیست تا دولتمردان متوجه شوند چه لطمه ای به جایگاه خود در افکار عمومی وارد کرده اند!
اما حتی اگر فرض شود مردم خوزستان به طور کامل به قابلیت ها و توانمندی های مقتدایی اشراف نداشتند یک نفر به درستی اشراف داشت و او کسی نیست جز وزیر نفت دولت تدبیر و امید!
او ميدانست باید از این مرد خطه ی جنوب کشور بترسد! از محبوبیت و جسارت او که اعتراض کرد به چند پارچه شدن شرکت ملی مناطق نفت خیز جنوب و گرفتن اقتدار از مديران شرکت های مهم این استان..

او می دانست باید بترسد از سواد و علم مدیریت و نگاه تحلیل گر و نقاد این مرد.. فقط یک جای این قصه را خوب نخوانده بود که شعور خوزستانی ها را نمیتوان به بازی گرفت ..
به راستی چرا بیژن نامدار زنگنه تصور نمود خوزستانی ها در عصر یخبندان تفکر و تحلیل زندگی ميکنند؟ این وزیر که ید طولایی در صنعت نفت دارد از چه ترسيد؟ نگران چه چیزی بود که سودای حذف مقتدایی را در سر پروراند؟
چگونه توانست تصور کند با حذف مقتدایی از صحنه ی سیاست و اجرا جایگاهی که به لطف حمایت مقتدايي به دست آورده بود محفوظ می ماند؟ آیا نگرانی او بابت تصدی جایگاهش توسط مقتدایی که عیار مدیریتی او از چندین وزیر هم بالاتر است بود؟
زنگنه یک جای این قصه را خوب نخوانده بود! خوزستانی ها هوشيارند! آن قدر که ميدانند مقتدایی رفت تا بماند و ماند! آیا وزیر نفت؛ آیا رئیس جمهور دولت تدبیر و امید از افکار عمومی پیرامون این تصمیم شتابزده آگاهی دارند؟
و حالا فرصت اندک است! کلید روحاني در قفل خوزستان و بوشهر و هرمزگان.. کلید روحانی در قفل جنوب کشور شکسته است!
روحانی باید تدبیری بیندیشد که قبل از هرز شدن قفل؛ امید رو به افول توفیق يافتنش در انتخابات آتی را احیا کند! این یک تست چهار گزینه ای نیست!
تنها یک گزینه پیش روی دارد که همین گزینه تعیین کننده درصد آرای او در انتخابات آتی در جنوب کشور خواهد بود! مقتدایی یگانه گزینه ی موجود برای احیای جایگاه روحانی در استان خوزستان است که در غیر این صورت ذهن هوشیار مردم جنوب کشور از خود خواهند پرسید کدامین تدبیر منجر به حذف ناعادلانه مدیر لايق؛ سیاست مدار کارکشته؛ صنعت گر پاکدست؛ ورزشکار ورزش دوست می شود؟ زمان زیادی تا قطع امید از دولت تدبیر نمانده است!