به گزارش صبحانه پرس: پدر و مادرم در اين درگيري ها تلاش مي کنند تا خودي به همديگر نشان بدهند و حاضر نيستند کوتاه بيايند.
دخترجوان در دايره اجتماعي کلانتري ۴۲ مشهد افزود: سرتان را به درد نياورم، من در دنياي سرد و بي روحي که خانواده ام برايم ساخته اند بزرگ شدم و با اين که همه امکانات لازم براي يک زندگي خوب را در اختيار داشتم ولي هيچ وقت از شرايط زندگي ام راضي نبودم.
متاسفانه از چندي قبل دچار افسردگي شديدي شدم و چون خانواده ام اصرار داشتند حتما بايد براي رسيدن به خوشبختي با رتبه اي عالي در دانشگاه قبول شوم، احساس نااميدي و ترس از آينده در وجودم چند برابر شد.
من براي فرار از اين شرايط و به باوري غلط از طريق يکي از همکلاسي هايم با پسر جواني آشنا شدم که حرف هاي دلگرم کننده و قشنگي درباره آينده مي زد.
اين پسر جوان با چرب زباني مرا به خود وابسته کرد و حدود ۵ ماه قبل بود که تشويقم کرد از خانه فرار کنم.
او مرا همراه خود به خانه اي برد که لانه فساد بود و چند روزي در آن جا زنداني شدم.
دخترجوان اشک هايش را پاک کرد و گفت: پس از آن که از آن خانه لعنتي نجات پيدا کردم ديگر رويي براي بازگشت به خانه نداشتم براي همين هم بدون آن که برنامه اي داشته باشم سوار اتوبوس شدم و به مشهد آمدم.من در اين جا نيز طعمه هوس هاي جواني شدم که ادعا مي کرد مي خواهد مرا به خواهرش معرفي کند و قصد کمک دارد اما او هم ...!
من اعتراف مي کنم که اشتباه کرده ام و والدينم براي خوشبختي ام خيلي از خودگذشتگي نشان داده اند اما آن ها زندگي را خيلي بيش از حد سخت مي گيرند و همه چيز را در حد ايده آل و مطلوب مي خواهند.