جمعه ۱۶ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۲:۰۳ | Friday , 06 June 2025
کد خبر: ۴۸۵۲۶
تاریخ انتشار: ۲۲:۱۵ - ۱۵ خرداد ۱۴۰۴

سیاه‌مشق به‌مثابه تکرار هستی: تأملی فلسفی-عرفانی بر هنرخوشنویسی و سیاه مشق

به قلم هدایت موسوی رحیمی

مقدمه:
خوشنویسی، خاصه در سنت ایرانی، نه‌تنها هنری بصری، بلکه تجلی عینی اندیشه‌ای وجودی‌ست. در مقام هنر، خوشنویسی هم‌زمان زبان و فراسوی زبان است. سیاه‌مشق، در بطن خود حامل سلوکی عرفانی و تفکری فلسفی‌ست: تجربه‌ی تکرار، فنا، و کشف حضور ناب. این مقاله، با رویکردی بینامتنی، به تفسیر فلسفی سیاه‌مشق در بستر سنت اسلامی (ابن‌عربی، سهروردی، ملاصدرا)، فلسفه‌ی قاره‌ای (هایـدگر، دلوز، نیچه) و عرفان تطبیقی (ذن بودیسم) می‌پردازد. هدف، نگریستن به خوشنویسی نه صرفاً به‌عنوان فرم، بلکه به‌مثابه نحوه‌ای از بودن در جهان است.

۱. خوشنویسی: گشودگی معنا در قالب
در هستی‌شناسی صدرایی، وجود، حقیقتی سیال است که در قوس نزول، مراتب تعین می‌پذیرد. خوشنویسی، از این منظر، نه بازنمایی زبان، بلکه کتابت هستی‌ست. ابن‌عربی، در «الفتوحات المکیه»، از «قلم اعلی» به‌عنوان اولین مخلوق الهی یاد می‌کند: “أوّلُ ما خلق الله القلم، فقال له: اُکتب.” (ابن‌عربی، ۱۹۹۹) در این تلقی، نوشتن، تکرار فعل آفرینش است؛ خوشنویس، همان‌گونه که قلم بر لوح می‌نگارد، در مقام آینه‌ی قضا و قدر می‌نویسد.

در حکمت اشراق، سهروردی از «صور معلّقه» سخن می‌گوید: تمثلات نوری در عالم مثال که هنرمند با قوه‌ی خیال فعال به آن‌ها متصل می‌شود. حروف، در سنت خوشنویسی، تنها نشانه‌های صوتی نیستند، بلکه صورتی از انوار مثالی‌اند؛ هر حرف، درخشی‌ست از وجود مطلق بر ماده‌ی کاغذ (سهروردی، ۱۳۷۲).

هایـدگر، در “منشأ اثر هنری”، اثر هنری را محل گشودگی حقیقت (aletheia) می‌داند (Heidegger, 2002). در خوشنویسی، این گشودگی در منحنی حروف، ریتم خطوط و سکوت فاصله‌ها اتفاق می‌افتد؛ جایی که فرم، پرده از حضور برمی‌دارد، بی‌آن‌که به دلالت مفهومی متکی باشد.

۲. سیاه‌مشق: تکرار، ذکر، و ریاضت
سیاه‌مشق در ظاهر، تمرین است؛ اما در عمق، ریاضتی عرفانی است. همچون ذکر در طریقت صوفیانه که با تکرار اسماء الهی، نفس را به فنا می‌برد، سیاه‌مشق نیز با تکرار حروف و کلمات، ذهن را تهی کرده و خوشنویس را به حضور بدل می‌سازد. این عمل، تمرینی برای ناپدید شدن منِ نویسنده است، و واگذاری قلم به جریان فیض.

ژیل دلوز، در «تفاوت و تکرار»، تکرار اصیل را نه بازتولید امر همان، بلکه ظهور تفاوت درون خود می‌داند (Deleuze, 1994). سیاه‌مشق نیز، تکرار «بسم‌الله» یا «یا علی» نیست، بلکه هر بار در تفاوتی نو زاده می‌شود. تفاوت‌هایی که نه از پیش طراحی شده‌اند، بلکه در بطن نوشتن، در اکنونِ حرکت قلم، پدیدار می‌گردند.

در ذن بودیسم، تمرین‌هایی چون ensō ـ دایره‌ای که در سکوت و یک‌نفس با قلم رسم می‌شود ـ ابزار رهایی ذهن از شکل و معناست (Suzuki, 2004). سیاه‌مشق نیز، با غرق‌ساختن کلمات در سیاهی حروف، معنا را وا می‌نهد تا حضور را بیافریند.

۳. سکوت و بی‌معناییِ پربار: سیاه‌مشق به‌مثابه گفتار بی‌زبان
در بسیاری از سیاه‌مشق‌ها، تراکم نوشتار چنان است که خوانش متن ممکن نیست. در این‌جا، خوشنویسی از زبان عبور می‌کند و به تصویری ناب بدل می‌شود. همان‌گونه که ویتگنشتاین در رساله‌ی منطقی-فلسفی می‌نویسد: «درباره آن‌چه نمی‌توان سخن گفت، باید سکوت کرد» (Wittgenstein, 1922) — سیاه‌مشق، عین این سکوت است، اما نه خاموشی، بلکه شکلی از گفتار غیرمفهومی.

نیچه، در «زایش تراژدی»، به موسیقی به‌مثابه هنر بیانِ بی‌واژه اشاره می‌کند؛ هنرِ عاطفه و نیرو (Nietzsche, 2000). سیاه‌مشق نیز، به‌مثابه موسیقی بصری، نه معنا را، بلکه نیرو را منتقل می‌کند: کشش خط، ضرباهنگ نقطه‌ها، وقفه‌ی میان حروف. این، بیانی تراژیک از هستی‌ست؛ در غیاب معنا، حضوری ناب و اثرگذار.

هایـدگر، با تحلیل سکوت در شعر هولدرلین، به‌سوی لحظه‌ای از زبان می‌رود که در آستانه‌ی خاموشی، بیش‌ترین قدرت را دارد. سیاه‌مشق نیز، چنین لحظه‌ای‌ست: حضور شکل، در غیاب دلالت؛ سکوتی که از هزار زبان بلیغ‌تر است (Heidegger, 2002).

نتیجه:
سیاه‌مشق، هنر تکرار و فنا، و در عین حال، ظهور و حضور است. نوشتن در آن، نه وسیله‌ای برای انتقال معنا، بلکه تمرینی برای زیستن در اکنون، تهی‌شدن از من، و پذیرش جریان هستی است. در گفت‌وگوی میان عرفان اسلامی، فلسفه‌ی قاره‌ای و ذن، می‌توان سیاه‌مشق را چونان شیوه‌ای از بودن دانست؛ آینه‌ای که نه تنها خوشنویس، بلکه مخاطب را نیز به تجربه‌ای از حضور می‌برد. تکرار در آن، تفاوت می‌زاید؛ سکوتش، معنا می‌آفریند؛ و فرم، حقیقت را می‌گشاید.
به‌سخن دیگر، سیاه‌مشق، نوشتنِ هستی‌ست.

منابع:

۱. ابن‌عربی، محیی‌الدین. الفتوحات المکیه. تحقیق: عثمان یحیی. بیروت: دار صادر، ۱۹۹۹.
۲. سهروردی، شهاب‌الدین یحیی. حکمه الاشراق. به کوشش هنری کربن، تهران: انتشارات مولی، ۱۳۷۲.
۳. ملاصدرا، صدرالدین شیرازی. الحکمه المتعالیه فی الأسفار الأربعه. تهران: دارالکتب الإسلامی

ه، ۱۳۸۲.
۴. نصر، سید حسین. هنر و معنویت اسلامی. ترجمه انشاءالله رحمتی، تهران: سروش، ۱۳۸۱.
۵. Heidegger, M. (2002). The Origin of the Work of Art. In D. F. Krell (Ed.), Off the Beaten Track. Cambridge University Press.
۶. Deleuze, G. (1994). Difference and Repetition (P. Patton, Trans.). Columbia University Press.
۷. Nietzsche, F. (2000). The Birth of Tragedy (D. Smith, Trans.). Oxford University Press.
۸. Wittgenstein, L. (1922). Tractatus Logico-Philosophicus. London: Routledge & Kegan Paul.
۹. Suzuki, D. T. (2004). Zen and Japanese Culture. Princeton University Press.
۱۰. Corbin, H. (1971). Creative Imagination in the Sufism of Ibn Arabi. Princeton University Press.

 
 
 
 
 
 
 
نظرات بینندگان
آخرین اخبار