تازهترین فیلم سینمایی رضا عطاران این روزها در حال اکران است و آنچه درباره این فیلم بیش از هر چیز در رسانهها و محافل سینمایی بازتاب داشته، ایده درخشان و پرداخت بهشدت دمدستی این ایده است!
«اعتیاد یک خونآشام است» این جمله ساده در واقع همان ایده درخشانی است که براساس آن فیلمنامه و فیلم «دراکولا» متولد شده است. فیلمی که تشابهات بسیاری با دو فیلم قبلی کارنامه کارگردانی رضا عطاران دارد و در عین حال معدود تفاوتهایش با آن دو فیلم تبدیل به پاشنه آشیل آن شده است.
مروری بر اظهارات عطاران در روزهای اخیر و همزمان با اکران نهچندان موفق تازهترین فیلمش نشان از واقعی بودن این فاصله معنادار میان «دراکولا» با دو فیلم «خوابم میاد» و «رد کارپت» دارد. اما چرا «دراکولا» اینگونه در مواجهه با مخاطبان ناکام ماند و نتوانست لااقل استمرار توفیقات گیشهای آقای پولساز سینما در سالهای اخیر را تضمین کند؟
عطاران چگونه کارگردانی است؟
اگر در نگاه کلی و همراه با اغماض کارگردانان سینما را به دو گروه تکنسینها و فیلمسازان حسی تقسیم کنیم، جنس سینمای رضا عطاران جایی در میانه این دو گانه پیدا میکند. عطاران در مواجهه با فضای پیرامونی خود و انتخاب سوژه و داستان فیلمسازی کاملا حرفهای است و نه فقط در تجربههای سینمایی که در آثار تلویزیون خود هم ثابت کرده است نگاهی ریزبین به تعاملات و معضلات واقعی اجتماع دارد.
به همین دلیل هم «جزئیات» نقشی تعیینکننده در ماندگاری آثاری تلویزیونی عطاران در حافظه مخاطبان دارد و غالبا کاراکترهای او ریشه در جریان روزمره زندگی دارند.
در کنار این نگاه حرفهای اما عطاران در مرحله اجرا به صورت کاملا حسی وارد میدان میشود و به رغم تسلط بر حداقل استانداردهای لازم برای فیلمسازی، هدایتگری و قاببندیهایش کمتر در بند چارچوبهای خشک سینمایی است.
به زبان سادهتر فرازوفرود کیفی فیلمهای عطاران ارتباطی مستقیم با حس و حال فردی او دارد و احتمالا به این دلیل است که به سختی میتوان نخ تسبیحی از جنس «قصه» و «روایت» در فیلمهایش پیدا کرد! آثار کارنامه عطاران به ویژه تجربههای سینمایی او غالبا متشکل از تعداد قابل توجهی ایده بکر و بامزه است که هر یک به تنهایی جذاب و خندهدار هستد که الزاما ارتباطی منطقی با یکدیگر ندارند.
در این مختصات است که «خوابم میآد» و «رد کارپت» به رغم ضعف در داستانگویی تبدیل به فیلمهای دوستداشتنی برای مخاطب (و حتی برخی منتقدان) میشوند و تک سکانسهایشان تا مدتها در ذهن مخاطب میماند.
«دراکولا» چگونه فیلمی است؟
برخلاف انتظاری که از سینمای عطاران داشته و داریم، «دراکولا» به رغم ایده درخشان اولیه، به شدت از فقر لحظههای ناب و سکانسهای خاطرهساز رنج میبرد و درست به دلیل همین فقر است که ایراد مشترک کارهای سینمایی عطاران هم بیشتر به چشم مخاطبان میآید؛ لکنت در داستان گویی!
همان طور که در ابتدا اشاره شد اصلیترین برگ برنده فیلم تازه عطاران ایده اولیه آن یعنی تمثیل اعتیاد به خونآشام است. در کنار این ایده داستان باقی ماندن دو نفر از نسل «دراکولا» و زندگی مشترک آنها در ایران هم در نوع خود جالب بود اماخروجی ترکیب این ایده و خط داستانی به هر چیزی شبیه است غیر از فیلم سینمایی!
این نکته از آن جهت قابل توجه است که به استناد صحبتهای روزهای اخیر عطاران و دیگر عوامل فیلمش بخشهای متعددی از شوخیها و موقعیتهایی که احتمالا میتوانست کارکرد همان لحظههای شوخ و شنگ فیلمهای قبلی او را ایفا کند، در مرحله ممیزی از فیلم حذف شده و اینگونه نسخه 85 دقیقهای این فیلم به گونهای روی پرده رفته است که خود عطاران ناگزیر از اذعان به این واقعیت میشود: «دراکولا اصلا خندهدار نیست.»
خب فیلمی از عطاران وقتی «خندهدار» هم نیست قرار است چه باشد؟
ستاره پولساز در بنبست؟
چندی قبل بود که برخی رسانهها خبر از بازگشت رضا عطاران به تلویزیون برای بازی در یک مجموعه طنز شبانه دادند. مجموعه طنز «زیر آسمان شهر» که احتمالا در صورت قطعی شدن ساخت و تولیدش میتواند به واسطه خاطره نوستالژیک مخاطبان تبدیل به یک اتفاق در تلویزیون شود.
فارغ از اینکه تهیهکننده سریال صراحتا خبر از تلاش برای راضی کردن عطاران برای حضور در این مجموعه تلویزیونی دارد، مصاحبههای اخیر خود این فیلمساز هم قابل تأمل است. اینکه عطاران در چند نوبت «دراکولا» را آخرین تجربه خود در کارگردانی سینما توصیف کرده هم نشان از آن دارد که این هنرمند خوش سابقه و طناز حس و حالی برای تجربه تازه در سینما را ندارد و شاید همین بهانهای برای بازگشتش به سیما باشد.
«دراکوالا» با تلاش ممیزان ارشاد تبدیل به شکست تمام عیار در کارنامه فیلمسازی عطاران شده و ای کاش او تن به اکران عمومی فیلمی اینجنین بییال و دم اشکم نمیداد!