آراس: ویکتور فرانکل کتابی دارد با همین عنوان؛ انسان در جستجوی معنا.
او از تجربه اسارت در آشوویتس می گوید و با به تصویر کشیدن آن دشواری ها، از افرادی سخن می گوید که حتی در آن شرایط هم امید و آرزوهایشان را از دست نداده بودند و همواره به یک معنا در زندگی چسبیده بودند.
می گوید: ما که در اردوگاه کار اجباری زندگی میکردیم، به چشم میدیدیم مردانی را که به کلبههای دیگر میرفتند و دیگران را دلداری میدادند و آخرین تکه نانشان را هم به آنها میبخشیدند.
و توضیح می دهد که: اگر انسان در اردگاه کار اجباری با از بین رفتن ارزشها، مبارزه نمیکرد و نمیکوشید عزت نفس خود را حفظ کند، احساس انسان بودن را – انسانی که دارای مغز است و از آزادی درونی و ارزش شخصی برخوردار است – از دست میداد.
اگر می خواهید از امید سخن بگویید یا به امید اجتماعی فکر کنید، فرض کنید تاریکی اطراف شما را گرفته است. حتی بیش از آنچه واقعا هست.
در دوران دشواری ها که از یکسو فشارهای خارجی دشمنان دیرینه ایران، و از سوی دیگر خبر فسادهای مالی و از طرفی فشارهای اقتصادی و شرایط اجتماعیِ آنومیک جامعه، موجب شده تا آن نخبه ی جوان در دیدار با رهبری، از ناامیدی سخن بگوید، آیا روزنه ای از امید هست؟
بگذارید از خانم فاطمه عبادی یک سوژه که نه، چند سوژه بسازیم؛ زن هنرمند خوزستانی.
در جامعه ای مردسالار، یک زن بیش از شش میلیون رای کسب کرد و رقبایش را پشت سر انداخت.
هنر هنوز در این جامعه می تواند رونق داشته باشد و پیام های زیبای سرپیچی گونه و یا امیدبخش اش را از گرد و غبار گرفته تا اهدای قلب به همنوع، به تصویر بکشد و با اقبال عمومی روبرو شود.
و خوزستانی که نماد عشق است با همه ناملایمت ها و هنوز از انسانیت سخن می گوید.
ما خبرهای بد و ناگوار بسیاری را از جامعه مان می شنویم؛ دزدی ها، کلاهبرداری ها، تقلب ها حتی آنجا که با جان و سلامت مردم سر و کار دارد، نابرابری ها و نابرادری ها و نابردباری ها.
اما جامعه ما هنوز تشنه ی ارزش های مدنی و اجتماعی اش است. هنوز زیبایی های مدنی و انسانی را دوست دارد. هنوز بارقه های امید وجود دارد، هنوز جامعه ی ایرانی در جستجوی معنا در تلاش است. پیام رای به خانم عبادی این بود.
مهدی مکارمی
دانشجوی جامعه شناسی