دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۴۰۴ - ۰۲:۰۳ | Monday , 09 June 2025
کد خبر: ۲۷۴۹۸
تاریخ انتشار: ۰۲:۲۵ - ۱۶ تير ۱۳۹۷

گورهایی از کلنگ های بی تفاوتی/ کفشی به پای روز قلم نیست؛یادداشتی از ثریا زندیار

ما سالهاست که در کتاب و کتاب خوانی و این روزها هم در مطبوعات، دچار بحران هستیم. فاجعه ی مطالعه نکردن، عمقش به وسعت دریاست و این فاجعه را از تیراژ کتاب ها می توان فهمید...
گورهایی از کلنگ های بی تفاوتی/ کفشی به پای روز قلم نیست؛یادداشتی از ثریا زندیار


گورهایی از کلنگ های بی تفاوتی/  کفشی به پای روز قلم نیست  ثریازندیار  در کتاب «نوای سحرآمیز» اثر اریک امانوئل اشمیت یک خبرنگار به نام «لارسن» به دیدار «زنورکو» نویسنده مشهوری برای کشف حقیقت می‌رود.  

 نویسنده: بابا بالاخره چی از جون من می‌خواید؟ چی از جونم می خواید که بهتون نمیدم؟  خبرنگار: حقیقت!  نویسنده: اینقدر مبتذل نباشین! شما همیشه حقیقتو میگید؟ 

 خبرنگار: سعی می کنم!  نویسنده:من، هرگز ..! از کجا میدونید که حقیقت به آدم یه چیزی بیشتر از دروغ میده ؟ خبرنگار: حقیقت آقا! نویسنده: اصرار نکنین من یه جاعلم نه چیز دیگه! ...مغازه را عوضی گرفتین! حقیقت نمی‌فروشم، فقط چیزای تصنعی توی بساطم پیدا میشه!... خودتون متوجه ضد و نقیض گویی تون نیستین. اومدین اینجا که یه مرد مشهور رو برای دروغ پردازیش ببینین و ازش میخواین که حقیقت رو نشون بده؟!  

خبرنگار: میخواید بازم دروغ ببافید؟  نویسنده: دلم که می خواست ! خبرنگار: از کجا بدونم راست میگید؟  نویسنده: از  بی قوارگیش! دروغ ظرافت داره، هنرمندانه س، اون چیزی رو بیان می‌کنه که   باید می بود، در حالی که حقیقت محدود میشه به چیزی که هست! 

یه دانشمند رو با یه کلاهبردار با هم مقایسه کنین... فقط کلاهبرداره که دنبال آرمانشه.... .......   زنورکو راست گفت  «همیشه هم حقیقت آن طور که هست بیان نمی شود»   و شاعری هم گفت: چشمان تر عروسکم را بستند با قرقره دست کوچکم را بستند هی سکه به شعر اعتراضم دادند با سکه دهان قلکم را بستند   ....و این هم قصه ی پر غصه ای است که گریبان جامعه را گرفته است ! 

 شاید شنیده و یا معتقد باشید و یا در کتاب ها خوانده باشید که قلم؛ سمبل تفکر آگاهی بشر است و طبق آموزه های دینی دانستیم که قداستِ آن به قدری بوده که خداوند در کتاب مقدسمان «قرآن» به آن قسم یاد کرد. قلم، راه ِماندگاری فرهنگ انسان ها در ادوار و تمدن‌ها و فرهنگ‌های مختلف بوده و هست و البته موجب تعالی و رشد همه آنها. در هر دوره ای، هر کسی به حرفه خویش مفتخر است و به قول دکتر شریعتی «هر کسی توتمی دارد که به آن عشق می‌ورزد، دوستش می‌دارد، می پرستد، می‌بالد» مثل مادر  که به فرزندش، مثل ریاضیدان به علمش، نویسنده هم به قلم ارزشمند خویش می بالد، عشق می ورزد، و «آن امانت است که به من (نویسنده) عرضه شده است» چرا که سر چشمه ی تمدن های بشری و بیداری اندیشه ها و افکار و منشأ هدایت و آگاهی بشر و پاسدار افکار دانشمندان و پل ارتباطی گذشته و آینده است. قلم، ابزار تعلیم است، ابزار فرهنگ سازی است،

 ابزار پرورش و هدایت افراد و جامعه ی ناآگاه است، ابزار توسعه است، ابزار یادگیری علم و تخصص است. و خداوند آن زمان که جهل و نادانی و برتری شمشیر بود به قلم سوگند یاد کرد... « قلم زبان خداست که باید پاس داشته شود» و حالا این قلم روزی دارد، « روز قلم » در سال ۱۳۸۱به پیشنهاد انجمن قلم بعد از تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی در تقویم‌ جمهوری اسلامی ثبت شد و امروز،  روز قلم در سکوت می گذرد! 

شاید اگر هیاهویی هم بود، هیچ اتفاقی نمی افتاد مثل همین سالیان نزدیک گذشته و حال که در هیاهوی خبر و خبرگزاری و روزنامه و روزنامه نگار، هیچ اتفاقی نیفتاد و نمی افتد و هر چه انتقاد و گزارش به تاریخ می پیوندد، آن ها ( کارگزاران ) کار خود را می کنند مثلا همه رسانه ها از گرانی و فقر و ضعف اقتصادی مردم نوشتند اما دلار سر به آسمان کشید و سکه هم طوری جولان می دهد که دیگر به قول شاعر« سکه به شعر اعتراضم هم نبستند،

 نمی بندند و نخواهند بست! »  ما سالهاست که در کتاب و کتاب خوانی و این روزها هم در مطبوعات، دچار بحران هستیم. فاجعه ی مطالعه نکردن، عمقش به وسعت دریاست و این فاجعه را از تیراژ کتاب ها می توان فهمید...  اینجاست که فرهنگ به دستان یا به اصطلاح کارگزاران و مدیران فرهنگی و تصمیم سازان و تصمیم گیران این حوزه ی مهم، در این فاجعه دست دارند و با کلنگ بی تفاوتی، «گور کتاب ها» را چنان کندند که می شود چند طبقه هم خاکشان کرد!  و باز هم دکتر شریعتی چه خوب گفت: « فقر، همان گرد و خاکی است که بر کتاب های فروش یک کتابفروشی می نشیند»

. و خیلی وقت است که حال کتاب خوب نیست و به تبع آن حال قلم به دستان هم... قلمشان نمی چرخد و تمام فضای جامعه شده شبکه های اجتماعی که صبح و ظهر و شب و نیمه شب همه درگیرش هستند و کتاب های پرسخن و دانا سکوت را برگزیده اند! جامعه پر از منیت شده و جولان فردی، فضا را آنقدر سطحی کرده که دیگر قلم هم حالش به هم می خورد از فضای پر طمطراق دروغ ها و غیر واقعی ها و جریان های هدفمند و تریبون هایی که زبان به عربده کشی می گشایند تا بلکه چیزی نصیبشان شود ! 

و باز شاید شاعر قصه ما راست گفت که بسیاری از دهان قلم ها به سکه ها بسته و بسیاری هم عجیب با سکه باز شد و حقیقت کتمان؛  آن چنان که زنورکوی داستان «نوای سحرآمیز» نویسنده مشهور هم برگزیده کتابی شد که حقیقت را نگفته بود و به قول خودش « با ظرافت نوشته بود» تا با قدرت جادویی اش و تنها با به تسبیح کشیدن کلمات، دیوار ساختار ذهنی آدم ها را در چشم بر هم زدنی فرو ریزد و از پسِ شکی جانانه، ایمانی جانانه تر را برای عبور از این شک بطلبد البته قلم به دستان بی صله ای هم هستند که با وجود سانسورها و فشارها، کج دار و مریز  می نویسند و تعدادی هم که دیگر نای جنگیدن برای اندیشه های نابشان را ندارند، عزلت گزیده اند! 

و وای بر سکوت یک نویسنده...! خلاصه این که کفشی به پای روز قلم نیست و امسال هم هر چه منتظر ماندیم، شاهد بودیم که این روز پا برهنه در سکوت گذشت و جامعه که هیچ، قلم به دستان هم آمدنِ این روز را در بی خبری گذراندند و کاش روزی برسد که تلفن های همراه، پیامی یا تماسی از کارگزاران فرهنگی دریافت کنند که شما به یک جشن قلم _برای گرامیداشت روز قلم و برای تمامی قلم به دستان و حتی حقیقت گویان _  دعوتید! به امید آن روز صبر می کنیم....
نظرات بینندگان
آخرین اخبار