سوال اصلی این مقاله حول این موضوع رقم می خورد که در عصری که از یک سو سخن از پایان تاریخ است و از سوی دیگر سخن از جهانی شدن و کالایی شدن فرهنگ و قدرت ، روشنفکر معاصر چگونه باید قطبنمای فکری خود را تنظیم کند و مسیر حرکت در عرصه سیاسی و اجتماعی را به سمت کدام قطبنمای اندیشگی و رفتاری تنظیم کند که نه به شیئیت کالا تنزل یابد و نه به ذهنیت تاریخ بپیوندد؟
شمسی پورمحمدی
سوال اصلی این مقاله حول این موضوع رقم می خورد که در عصری که از یک سو سخن از پایان تاریخ است و از سوی دیگر سخن از جهانی شدن و کالایی شدن فرهنگ و قدرت ، روشنفکر معاصر چگونه باید قطبنمای فکری خود را تنظیم کند و مسیر حرکت در عرصه سیاسی و اجتماعی را به سمت کدام قطبنمای اندیشگی و رفتاری تنظیم کند که نه به شیئیت کالا تنزل یابد و نه به ذهنیت تاریخ بپیوندد؟ به تعبیر دیگر این نظم و نظام اندیشگی چگونه باید از افتادن در ورطه ذهنیت گرایی و عینیت گرایی محض رهایی یابد و برخلاف تصور به انزوای روشنفکری و شکست ساحت و قداست نسبی حوزه معرفت و اندیشگی در جهان معاصر نینجامد؟
برای پاسخ به پرسشهای بالا از دو مفهوم بهره میگیرم . این دو مفهوم عبارتند از:" توازن" و " منطق موقعیت"
توازن مفهومی وسیعتر از عدالت است که البته مفهوم عدالت را نیز در بر میگیرد. برای فهم این مفهوم لازم است شرایطی را در نظر گرفت که در آن قدرت ، سرمایه ، دانش و اطلاعات بطور همزمان در نقطهای متمرکز شده باشد و در انحصار گروه سیاسی یا افرادی خاص که دارای دست بالایی در تعاملات سیاسی و ایجاد روابط شخصی هستند، در آمده باشد. به گونهای که گروههای سیاسی دیگر، اقوام ، طبقات و اقشار محتلف اجتماعی از جمله زنان و جوانان نسبت به این تمرکز و انباشت بیش از حد سرمایه در دست عدهای خاص احساس محرومیت و تبعیض کنند. به عبارت دیگر در این شرایط میتوان گفت توازن به نفع گروه یا افرادی خاص به هم ریخته است.
در چنین شرایطی تکیه به هریک از مفاهیم دموکراسیخواهی و عدالتخواهی از جمله تلاشهایی است که تحول خواهان جامعه برای برون رفت از شرایط موجود پیش پای افکار عمومی میگذارند تا آنها را برای تغییر وضع موجود تهییج کنند و به سمت ایجاد شرایط بهتر و مطلوب به مشارکت و حرکت فراخوانند. فارغ از انگیزههای تحولخواهان، مناقشه اصلی که در این میان رخ میدهد در تبیین و تعیین اولویت هاست. اینکه آیا اولا این وضعیت نامتوازن و انباشتگی بیش از حد قدرت و ثروت بر اثر کدام عوامل بروز و ظهور یافته است و انگشت اتهام را باید به سمت چه کسی یا چه چیزی نشانه گرفت؟ مستبدان یا خود استبداد؟ انحصارطلبان یا انحصارطلبی، فرصت طلبان یا فرصت طلبی؟ پاسخ به این پرسش ها که هر کدام متوجه روشهای معطوف به "تغییرات اجتماعی" و یا "تغییرات فرهنگی" است ، پرسشهای بعدی را ایجاد میکند که متوجه پاسخ به "چگونگی" ایجاد این تغییرات است که هم روشهای دموکراتیک و انقلابی را در بر میگیرد هم شامل اولویت هایی است که قبلا به آنها اشاره شد . یعنی در برگیرنده انتخاب میان دوگانه دموکراسی خواهی یا عدالت خواهی و یا مفهومیکه در بر دارنده عناصر اصلی هر دو باشد و مد نظر این نوشتار است.
نکته اینجاست که هم دموکراسیخواهی و هم عدالت خواهی مفاهیمی هستند که در قالب پروژههای گفتمانی صورت بندی میشوند و به دلیل ویژگی جذب عناصر گفتمانی خودی و طرد خرده گفتمانهای غیرخودی در بلند مدت قابلیت پاسخگویی خود را به مسائل اصلی جامعه از دست میدهند و به دلیل بروز و ظهور عناصر واگرا و خرده گفتمانهای به حاشیه رانده شده از سوی حوزه گفتمانی مسلط، مانند پروژههای نیمه کاره در نیمه راه رها میشوند و به تدریج هم به فراموشی سپرده میشوند و هم حامیان خود را در میان جامعهای که روز به روز با مشکلات جدیدی دست به گریبان میشود از دست میدهند و موجبات یاس و سرخوردگی آنها میشوند.
به عبارت دیگر پروژه محور بودن گفتمانها یکی از دلایل اصلی شکست بسیاری از طرحهای توسعهای و توسعه نامتوازنی است که بهویژه پس از انقلاب اسلامیدر قالب گفتمان سازندگی ، اصلاحات و گفتمان عدالت خواهی در ایران معاصر بروز و ظهور یافته است و خود به محل مناقشه و منازعه بیپایان فکری و پروژههای اجرایی میان احزاب و گروههای مختلف در طول سالیان متمادی در حرکت و جریان است . منازعهای که یکی از دلایل اصلی توسعه نامتوازن و ناپایدار ایران معاصر بهویژه در یکصد ساله اخیر و از آغاز دوران مشروطیت تاکنون بوده است.
بر این اساس مفهوم "توازن" تلاشی است به منظور برون رفت از هر گونه دوقطبی انگاری و دوگانه سازی که در رویکردهای سیاسی و فکری موجود در جهان معاصر نهفته است. مفهوم توازن خودش وابسته به مفهوم دیگر یعنی موقعیت است اگر توازن را عبارتی برگرفته از فیزیک و علوم ریاضی بدانیم ، موقعیت برگرفته از فرهنگ علوم اجتماعی است که در هر مکان و زمان دارای منطق درونی خودش و وابسته به شرایط تاریخی و فرهنگی همان مقطع زمانی است. به عبارت دیگر درک مفهوم توازن وابسته است به درک مفهوم " زمینه" و سوالات اساسی در باره توازن این است : توازن در چه شرایطی؟ کجا ؟ کی؟و حتی نسبت به چه چیزی ، چه کسی؟ و چگونه؟
پرسشهای بالا میتوانند مفهوم توازن را از جزئی ترین امور و روابط فردی تا مسائل کلان اجتماعی و فرهنگی توسعه دهند. این نوشتار بر آن است که توازن میتواند ساحتهای مختلف " آگاهی " و "زندگی" فردی ، اجتماعی و زیستی بشر امروزین را در برگیرد چرا که علاوه بر پذیرش"خود" مفهوم پذیرش"دیگری" نیز در آن نهفته است. به این معنا که مثلا یک رابطه متوازن مستلزم دیدن سهم دیگری از رابطه به اندازه سهم خود از همان ارتباط است. در ساحتی دیگر خود آگاهی مستلزم پذیرش و درک نقاط تاریک وجودی خویش به اندازه نقاط روشن است که خود نیز وابسته است به گفتگوی بدون واسطه ، شفاف و پیوسته میان خود هشیار و آگاه با ضمیر ناخودآگاه یا نیمه پنهان خویشتن خویش. در بعد اجتماعی و سیاسی نیز توازن شامل دیدن و پذیرش سهم "دیگران" از قدرت، ثروت ، دانش و اطلاعات است و توزیع متوازن و متناسب آن میان آنهاست. در حالی که پروژههای گفتمانی مستلزم فهم "خود " به واسطه طرد و دفع" دیگری" هستند. به عبارت دیگر هستی شناسی گفتمانی مبتنی است بر غیریتسازی و غیریتستیزی . در حوزه روانشناسی سیاسی نیز افرادی جذب و مستحیل در یک حوزه گفتمانی میشوند که اساسا نیازمند درک متفاوتی از خود به عنوان یک " هویت" هستند و در مقاطعی نیز فرصت مناسبی برای گروه ها ، احزاب و چه بسا گروههای خشونت طلب و تجزیه طلب باشند.
مشخص است در این کشاکش بیپایان گفتمانی- توسعهای ، نقش روشنفکر آزاد و مستقل ، نقش دیدهبانی و نظارت نقادانه ، فعالانه و مشارکت جویانه است. جایگاه و موقعیتی که دیدهبان در آن قرار میگیرد موقعیتی است که بیش از هر چیز دوردست ها را نظاره میکند و مقتضیات شرایط موجود را به گذشته و آینده پیوند میدهد. بنابراین او قطب نمای خود را هیچگاه به نفع یا ضرر یک جریان یا گفتمان بدون در نظر گرفتن مختصات کلی میدانهای منازعه و کشمکش تنظیم نمیکند. بر اساس این مختصات، موقعیت روشنفکر موقعیت سیالی است که گاه میتواند به چپ و گاه به راست متمایل شود ، اما خطاست اگر فکر کنیم در هر کدام از این جهت ها به ورطه ذات گرایی یا مطلق گرایی صرف سقوط کند.
بر این اساس چنانچه او در موقعیتی احساس کند تمایل به سمت دموکراسیخواهی موجب از دست رفتن فرصتهای عدالتخواهانه و به حاشیه راندن "حاشیه ها "شده است، باید قطب نمای خودش را به سمت عدالت خواهی و در اولویت قرار دادن حاشیه ها ولو به قیمت تن دادن به عدالت توزیعی و توقف موقت یکی از چرخهای قطار توسعه تنظیم کند. در عین حال چنانچه در موقعیتی دیگر احساس کند تمایل به عدالت خواهی توزیعی موجب از دست رفتن فرصتهای سرمایه گذاری و توقف قطار توسعه گردیده است، لازم است او قطب نمای خودش را به سمت همان نقطه تاریک تنظیم کند. اما نقطه حساس در این میان آن است که هیچ کدام از این چرخش ها به سمت مطلق گرایی ، تصور تاریکی مطلق یا روشنایی مطلق یا به عبارتی ذهنیت منازعه جویانه، جنگ طلبانه و تخاصم کاذب و منفعت جویانه میان مرکز- پیرامون به نفع یا زیان هیچ کدام از گروه ها و اقشار اجتماعی نخواهد بود. اصل و اساس توازن بر پایان این جنگهای دروغین به نفع فرصت طلبان ، کاسبکاران و انحصارگرایان حوزههای قدرت و ثروت است.
اما نقطه ثقلی که روشنفکر در آن باید بایستد کجاست؟ نقطه ثقل قرار گرفتن روشنفکر در وضعیتی که برای او ترسیم شد نیز نقطهای سیال میان وظیفه اخلاقی و نتیجه گرایی است. بر این اساس تنها معیار تعیین این وظیفه گرایی اخلاقی نتیجه گرا ، نیز خود اوست. همان "خود " آگاه که از گفتگوی درونی شفاف و پیوسته با "نا خود" آگاهش بر آمده است. اساسا توازن حاصل و محصول خود آگاهی روشنفکر و هر وجدان بیدار و آگاه امروزی است.