آراس: شاید افراد زیادی را دیده باشید که گفتن جمله "حق با شماست" برایشان خیلی سخت باشد سخت تر از صعود به قله اورست ! زیرا باورشان این است که گفتن این جمله شان و منزلت آنها را در نزد دیگران کاهش خواهد داد.
حال آنکه قضیه کاملا عکس است رتبه آدمی در تواضع و تبعیت از سخن حق بالا می رود . عزیزی که در گزارش پیش رو طرف صحبت حقیر است از جمله این افراد است بهتر است خودتان ماجرا را دنبال کنید . همان کله شق هفت هشت سال پیش بود نه اصلا همان آدم یک دنده سی سال پیش ، سفید شدن موها چین و چروک پیشانی تغییری در رفتارش ایجاد نکرده بود همچنان مرغش یک پا دارد گفتم شاید تحصیل در خارجه -هندوستان-تاثیری بر او بگذارد اما خیال باطل بود البته هندوستان همچین خارجه جارجه هم نیست شباهت های ما با آنها آنقدر زیاد است که گویی یک ملت هستیم .
در این سی و چند سال در مورد موضوعات بسیاری با همدیگر گفتگو کرده ایم اما حتی یکبار از او نشنیدم که بگوید حق با شماست یا شما درست می گویید هرگز انتظار ندارم او همه سخنان من را بپذیرد اما آیا به نظر شما در این سی سال یک نکته درست که ارزش شنیدن این جمله را داشته باشد از دهان من خارج نشده ؟ جسارتا باید عرض کنم اینبار عیب از جانب اوست که گفتن این جمله برایش سخت است .
آنروز هم یک ساعت بحث کردیم صحبت از اینجا شروع شد که او گفت مردم هند از حزب کنگره بیزارند و از مهاتما گاندی بسیار ناراحتند و حتی معتقدند که خساراتی که از جدایی پاکستان و مسئله کشمیر بر کشور هند وارد شده است به مراتب از خسارات ناشی از استعمار انگلیس بیشتر است ! با تعجب پرسیدم واقعا مردم هند به این نتیجه رسیده اند ؟گفت بله شما نمی دانید که جدایی پاکستان از هندوستان و موضوع کشمیر که بهترین بخش از شبهه قاره است و دولت هند هیچ کنترلی بر آن ندارد چقدر برای هندیها گران تمام شده است ؟گفتم البته ملت ما نیز وقتی نام قفقاز، ماوراءالنهر،سمرقند و بخارا و باکو را می شنوند تنفرشان از روسیه تزاری و نیز پادشاهان نالایق قاجار شعله ور می شود اما در عین حال کسی میرزا تقی خان امیر کبیر را به خاطر اینکه صدر اعظم یکی از همین شاهان بی عرضه بوده سرزنش نمی کند و او را شریک خیانت های آنان نمی شمرد .مردم هند نباید گاندی را مقصر بدانند ، جدایی پاکستان از هندوستان بر گاندی تحمیل شد قطعا خواست قلبی وی نبوده گفت نه شما در ایران هستید و از درون جامعه هند بی خبرید گفتم حق با شماست شنیدن کی بود مانند دیدن ولی قضاوت در مورد پاره ای امور نیازی به دیدن ندارد برای مثال اینکه شما می گویید مردم هند ادامه سلطه استعماری انگلستان بر کشورشان را بر آزادی و استقلال ترجیح میدهند با عقل جور در نمی آید گفت چرا همینطور است که میگویم.
گفتم این جمله خیلی افراطی است هرچند هندیها خلق و خوی ملایمی دارند اما افراط گری در همه جوامع دیده شده است مگر قاتل گاندی یکی از همین افراطیون نبود ؟گفت نه این تنها نظر افراطیون نیست نظر همه مردم هند است جو عمومی هند از این تفکر حکایت میکند آخر شما که آنجا نیستید گفتم اگر اینطور است یعنی اگر همه مردم هند این نظر را دارند باید گفت حکایت آنها مانند کسی است که مدتی از درد چشم می نالید تا اینکه چشمش مداوا شد و سپس به دندان درد مبتلا گردید او چون درد چشم را در گذر زمان فراموش کرده بود و مسئله تازه اش درد دندان بود دائما با خود می گفت صد رحمت به همان چشم درد !! دهها سال از استقلال هند گذشته است شاید مردم هند درد استعمار را فراموش کرده اند اما چون سایه جغد شوم جنگ با پاکستان را هر روز بر کشورشان می بینند تصور می کنند خسارات این بیشتر از آن است باز گفت نه تو درست حرف من را متوجه نمی شوی و من به یادم آمد که او خود تا پیش از رفتن به هندوستان یکی از افراطیون جامعه خودمان بوده "منظورم از افراطیون افرادی است که مسائل پیچیده اجتماعی را خیلی ساده تلقی می کنند و درک درستی از شبکه تعارضاتی که حیات اجتماعی بشر خصوصا ساکنان جهان سوم را در بر گرفته است ندارند" اما صلاح ندیدم این موضوع را به یادش بیاورم گفتم هندیها از جدایی پاکستان ناراحتند آیا این جدایی بهتر از درگیریهای خونبار و مرگبار مسلمانان و هندوهای متعصب که هر روز صدها کشته بر جامعه هند تحمیل میکرد نیست ؟گفت مردم هند بیشتر از این احساس نا امنی که بر کشورشان به خاطر احتمال بروز جنگ وجود دارد نگرانند نه از جدایی پاکستان گفتم کدام ناامنی؟دهها سال است که هیچ درگیری جدی بین این دو کشور رخ نداده است .
اگر مثل ملت ما بودند که یک جنگ 8 ساله بهترین سرمایه های مادی و معنوی و بهترین جوانان کشورمان را از ما گرفت چه می گفتند ؟به گمان من این احساس نا امنی مردم هند یک احساس کاذب است یا طبلی است که افراطیون هند بر آن میکوبند قصد من از ادامه گفتگو بیشتر این بود که او را به تعادل بکشانم چون کسی که دیدی همه جانبه نگر دارد مشی معتدلی نیز خواهد داشت و افراط و تفریط شیوه کسانی است که یکسو نگرند .
می خواستم سطوح مختلف مکعب واقعیت را به او نشان دهم .گفتم من وکیل مدافع مهاتما گاندی نیستم ولی اینکه شما گاندی را به دلیل حوادثی که بعد از استقلال هند رخ داد و منجر به جدایی پاکستان شد مقصر می دانید مثل این است که ما بگوییم گناه حوادث تلخ پس از پیروزی هر انقلابی بر گردن کسانی است که انقلاب کرده اند و نتیجه بگیریم که نباید انقلاب کرد ، نباید مزاحم استعمارگران شد او باز این جمله را تکرار کرد که آخر شما که در هند نبوده اید که حرف من را درک کنید و این نکته را افزود که به قول مرحوم مهندس بازرگان "ترجمه ها هیچ وقت اصل واقعیت را نشان نمی دهند باید به اصل اثر مراجعه کرد " من هم برای چندمین بار گفتم البته حق با شماست این سخن مرحوم بازرگان درست است اما معنی این سخن این نیست که ترجمه حتی بخشی از واقعیت ها را هم منعکس نمی کند ! ببخشید که عقل من نمی تواند هر چیزی را بپذیرد !و در مقابل بعضی اخبار واکنش نشان میدهد من هیچگاه در هند نبوده ام در قطب جنوب هم نبوده ام اما اگر کسی به من پیشنهاد کند که در قطب فروشگاه کولر گازی و یخچال دایر کنم به او خواهم خندید !
به نظر من رهبران هم انسانند و بعضی از تصمیماتشان با خواست قلبی آنها مغایرت دارد ! و از سر ناچاری آن تصمیمات را اتخاذ میکنند به قول عقلا الضرورات تبیح المحظورات این قاعده ای است که در همه جای دنیا ساری و جاری است .حمایت آمریکا و دولت های سرمایه داری اروپا در جنگ جهانی دوم از استالین که دشمن شماره یک آنها بود در مقابل آدولف هیتلر با هیچ منطقی توجیه نمی شود جز همین قاعده ای که عرض کردم .دنیای سرمایه داری بر سر دو راهی قرار داشت هیتلر از یک سو و استالین از سوی دیگر هر راهی را که انتخاب میکرد ناچار بود عواقب آن را نیز بپذیرد نهایتا تصمیم گرفت دفع افسد به فاسد کند ! (این یکی از قواعد اصولی فقهای ما هست)منتظر بودم که برای یکبار که شده این بخش از صحبت هایم را تایید کند اما نه ... ادامه دادم حتی ریچارد نیکسون در کتاب پیروزی بدون جنگ این قاعده را برای مذاکرات جنگ سرد پیشنهاد میکند میگوید باید دشمن را در شرایطی قرار داد که دو راه بیشتر پیش رو نداشته باشد و هریک را انتخاب کند ضرر کرده باشد !
به نظر من گاندی در چنین شرایطی قرار داشت یا بنشیند و کشت و کشتار هندوها و مسلمانان را تماشا کند یا تن به جدایی پاکستان دهد اینبار گفت نه مشکل در اعتقادات گاندی بود او یک مذهبی متعصب بود ! گفتم مگر گاندی همان کسی نبود که گفت من هندو هستم مسلمان هستم مسیحی هستم یعنی خود را متعلق به همه هندوستان بلکه همه بشریت میدانست ؟گفت خیر اینطور نیست گاندی به شدت معتقد به هندوئیسم بود و حقوق دیگر اقلیت های هند را نادیده میگرفت .با تعجب پرسیدم جدی می فرمایید ؟ گفت بله گاندی پیش از اینکه یک هندی باشد یک هندو بود !و این بزرگترین عیب او بود و البته عیب های دیگری هم داشت گفتم مثلا گفت مثلا اگر نهرو نبود گاندی یادگیری و صحبت با زبان انگلیسی را در تمام هندوستان ممنوع میکرد !که در آن صورت هند واقعا از قافله تمدن و پیشرفت عقب می ماند گفتم ولی چینی ها که در حال حاضر همه بازارهای دنیا را اشغال کرده اند چندان انگلیسی دان نیستند گفت چین با هند خیلی تفاوت دارد کسی چین را کشور هفتاد و دو ملت نمی داند اما هندوستان واقعا کشور هفتاد و دو ملت است .
با زبانهای مختلف . گفتم درست اما فراموش نکنیم که رهبران نهضت های استقلال طلبانه ، استقلال کشورشان را در اولویت اول قرار میدهند گاندی هم مثل دیگر رهبران در وهله اول در فکر استقلال هندوستان بوده . اما نباید رهبران را شاه کلید همه مشکلات جامعه شان بدانیم !خصوصا در جوامع جهان سوم که انبار مشکلات گوناگونند که حل هر یک از آنها مشکلات دیگری را در پی دارد . واقعا رهبری دراینگونه جوامع کار شاقی است .
نباید فراموش کنیم که قاطبه مردم هند بر مذهب هندو هستند و اگر گاندی ساز دیگری مینواخت و آنها او را مخالف مرام و مکتب خود می دیدند ای بسا از او حمایت نمی کردند حال آنکه گاندی برای پیروزی بر دولت انگلستان به حمایت مردم هند نیاز داشت بخشی از کاریزمای یک رهبر ناشی از پایبندی وی به اصول و باورهایش است درست است ؟ چیزی نگفت .ادامه دادم این بزرگترین پارادوکسی است که رهبران نهضت های ضد استعماری جهان سوم با آن روبرو هستند یعنی هم رهبرند و هم رهرو ! تا در راه توده ها نروند و با باورهای آنان هماهنگ نباشند نمی توانند بر آنان رهبری کنند ! گفت ولی نلسون ماندلا توانست بر این تناقضات غلبه کند او نیز مانند گاندی مبارزه منفی را انتخاب کرد ولی نهضت او نواقص نهضت گاندی را نداشت گفتم اولا عجله نکن بگذار چند صبایی از درگذشت ماندلا بگذرد شاهد همین مباحث در بین سیاهان آفریقای جنوبی خواهیم بود ثانیا ماهیت این دو نهضت یکسان نبود هدف گاندی بسیار پیچیده تر از هدف ماندلا بود .
ماندلا تنها علیه تبعیض نژادی مبارزه می کرد آپارتاید یک موضوع داخلی بود و دولت های غربی برای حفظ ظاهر هم که شده برای اینکه از سوی ملت های خود متهم به مخالفت با حقوق بشر و دمکراسی نشوند بر دولت سفید ها در پروتوریا فشار می آوردند یا دست کم از او حمایت علنی نمی کردند اما گاندی با بریتانیای کبیر روبرو بود و منافع انگلستان را تهدید میکرد مسئله ماندلا تک مجهوله بود ولی مسئله گاندی چند مجهوله و بالتبع تناقضات آن نیز بیشتر بود منتظر ماندم تا اینبار برای یک بار هم شده بگوید حق با شماست اما نگفت ، نخواست بگوید ! در عوض گفت اطلاعات شما ناقص است . نگاهی به چشمانش انداختم دیدم نه ! انتظارم بی مورد است باید خود این غائله را پایان دهم به یاد شعری افتادم که سالها پیش از دوستی عاقل شنیده بودم
مدعی گر رگ گردن به جدل گنده کند نیم تصدیق به نافش نه و خاموشش کن .
اینبار من به او گفتم حق با شماست و گفتگو را تمام کردم .
ای کاش این جمله زیبا در فرهنگ ما ارج و قرب خود را بیابد "حق با شماست "
جمال درویش