آراس: همانطور که ایمان در افراد جامعه دارای مراتب مختلفی است و در بعضی ضعیف است و در بعضی قوی، در عده ای فقط در حد حرف است و گروهی در عمل و همانطور که انقلابی بودن ذیمراتب است و پاره ای افراد انقلابی تر از برخی دیگر هستند اصلاح طلبی را هم میتوان به مراتب و مدارجی تقسیم کرد:
1- افرادی که تنها آرزوی اصلاحات را در دل دارند . مشکلات جامعه را در زمینه های سیاسی ، اجتماعی ، قضایی ، اقتصادی و فرهنگی می بینند و میدانند ولی فقط آرزو میکنند روزی اوضاع خوب شود.
2-گروه دوم یک گام جلوترهستند و آرزوی خود را با دیگران نیز در میان میگذارند، به قول امروزی ها کارشان آسیب شناسی اجتماعی و آگاهی بخشی است در قالب شعر ، طنز ، رمان ، فیلم و غیره از مشکلات جامعه پرده بر می دارند البته کار این گروه اصلاح طلب خالی از خطر نیست ، معمولا همه اصلاح طلبان تاریخ از سوی حکومت های مستقر دوران خود با القاب و نسبت های بد نام برده میشدند رژیم گذشته ایران هم اصلاح طلبان دوران خود را (که بعدها به ا نقلابیونی تبدیل شدند که به چیزی جز سرنگونی رژیم قانع نبودند )ارتجاع سیاه ، ارتجاع سرخ ، خرابکار ، ضد امنیت ملی ، عامل بیگانگان و آشوبگر لقب میداد ولی بعد از انقلاب معلوم شد جرم همه این افراد فقط مخالفت با استبداد بوده، جمع قابل توجهی از زندانیان سیاسی آن دوران شعرا ، نویسندگان ، خطبا و هنرمندان بودند . البته کمتر کسی از میان آن جمع برای اداره جامعه دارای یک برنامه روشنی بود ،به اصطلاح میدانستند که چه چیزی نمی خواهند اما به روشنی نمی دانستند که چه چیزی میخواهند !
3- گروه سوم اصلاح طلبان صاحب برنامه هستند . یعنی افرادی که هم میل به اصلاحات دارند و هم برای این کار برنامه ریزی کرده اند اما از قدرت کافی برای اجرای برنامه های خود برخوردار نیستند یا صاحب قدرت هستند اما از ریسک پذیری لازم بی بهره اند
4- گروه چهارم اصلاح طلبان با برنامه ای هستند که هم تا حدودی صاحب قدرتند و هم آماده روبرو شدن با خطرات و مشکلات راه ، واقعیت این است که اصلاح طلبی در هر مرتبه هزینه های خاص خود را دارد و بیشترین هزینه متوجه گروه اخیر است یعنی کسانی که از مرحله حرف گذشته اند و قد علم کرده اند که کاری کنند چون اصلاحات لزوما با ایجاد تغییر توام است و از آنجا که جامعه نیز مثل فرد پس از گذشت زمان به یک وضع خاص عادت میکند و ترک عادت هم موجب مرض است! پس اصلاحات خود بخود درد آور است و با مقاومت هایی همراه می باشد.
اصلاحات را به زایمان تشبیه کرده اند و کدام زایمان است (البته از نوع طبیعی اش) که درد نداشته باشد؟ قطعا و یقینا اصلاحات اجتماعی با جابجایی هایی همراه است در گذر زمان ممکن است مرزها عقب و جلو شده باشد ! حوزه اختیارات و قدرت افراد و نهادهایی دچار قبض و بسط شده باشد! اصلاحات یعنی ساماندهی دوباره مرزها و تعیین مجدد حدود و اختیارات بر اساس میثاق نامه ملی (قانون اساسی) .
یکی از گرفتاریهای اصلاح طلب بزرگ میرزا تقی خان امیر کبیر همین بود که به ریش سفید های طائفه قجر حدشان بفهماند و از دست درازی به بیت المال و ریخت و پاش های آنها پیشگیری کند و همین موجب دشمنی با وی شد تا جایی که مهد علیا (مادر شاه )در قتل داماد خود مشارکت کرد !مرحوم دکتر مصدق هم با شاه معدوم همین مشکل را داشت مصدق مدام حدود اختیارات شاه را به او متذکر می شد ولی شاه راضی به حد قانونی خود نبود و میگفت "این پیر مرد دارد من را خفه میکند ، من پادشاه مملکت هستم ولی او برای مخارج سفرم تصمیم میگیرد " البته نباید انتظار داشت که مخالفین واقعی اصلاحات یعنی دسته هایی که منافعشان در خطر می افتد نیات واقعی خود را نشان دهند و به اصطلاح روی پرده بازی کنند ،معمولا برای مخالفت خود دلایل دیگری علم می کنند .( همانطور که امریکا نمیگوید من به دنبال منافع اقتصادی یا ریاست بر جهان هستم بلکه دفاع از دمکراسی ، مبارزه با دیکتاتوری ، مبارزه با تروریسم و اینجور بهانه ها را می آورد )
واقعیت این است که موج جدید اصلاح طلبی در کشورمان که از سال 1376 با ریاست جمهوری آقای خاتمی آغاز شد و پس از یک وقفه 8 ساله مجددا در سال 1392در ریاست جمهوری دکتر حسن روحانی ادامه دارد نیزاز این حیث با موانع بزرگی روبروست ، هر چند که نظام برآمده از انقلاب اسلامی در همان سال اول پس از انقلاب از یک قانون اساسی مدون برخوردار شد اما حوادث پس از انقلاب از جمله جنگ 8 ساله نه تنها مانع از نهادینه شدن قانون گردید بلکه نوعی آتش به اختیار نامحسوس در بخشی از جامعه در طول 37 سال گذشته حاکم بوده است ! و این امر(یک بام و دو هوا ) دولت و وزارتخانه ها را که متولی امور کشور و مجری قوانین هستند، با مشکلاتی روبرو ساخته است .برای مثال در همه عرصه ها از جمله عرصه فرهنگ و هنر انتظار ملت این است که دولت متولی امر باشد اما همه میدانیم که نهادهای موازی با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که خارج از حیطه دولت قرار دارند در کشور ما کم نیستند ! در دیگر عرصه ها نیز وضع به همین منوال است حال آقای روحانی بنا دارد مرزها را به جای اول خود برگرداند.
دکتر روحانی را نه تنها با بنی صدر حتی با جناب آقای خاتمی هم نمیتوان مشابه دانست زیرا در عرصه فرهنگی وزیر دولت آقای خاتمی دکتر مهاجرانی بود که نخستین فردی بود که موضوع مذاکره با امریکا را در سال 1367 مطرح کرد و در دوران وزارت وی در عرصه موسیقی و فیلم و برگزاری جشنواره ها و تقدیر از نویسندگان و اهل قلم ! کشورمان شرایط بی سابقه (و باید گفت بی لاحقه ای ) داشت .حال آنکه از وزرای فرهنگ و ارشاد اسلامی دولت روحانی تا کنون کاری در شمار دوران آقای خاتمی مشاهده نشده است .
در مورد بنی صدر هم باید گفت مشکل اصلی وی که از پیش از انقلاب هویدا بود این بود که رهبریت روحانیت را قبول نداشت . در نشستی که با جامعه روحانیت تهران در آستانه انتخابات ریاست جمهوری داشت قول داد که در صورت حمایت روحانیت از وی و پیروزی در انتخابات هماهنگ با روحانیت عمل کند ولی پس از پیروزی در انتخابات از 11 میلیون رای خود غره شد و پیمان شکنی کرد ! حال آنکه آقای روحانی خود عضوی از جامعه روحانیت و از طرفداران پرو پاقرص رهبری روحانیت و ولایت فقیه است .در مورد نقش مردم در بسط ید ولی فقیه نیز تنها فرازهایی از قانون اساسی را که در مقدمه و اصل 107و اصل 111 آمده است با زبان دیگری بیان کرده است پس تشبیه دکتر روحانی به بنی صدر قیاس مع الفارق است .
گناه نابخشودنی روحانی (البته از نظر مخالفینش) نه لیبرال بودن وی ، نه مخالفت با ولایت فقیه ، نه مخالفت با سپاه پاسداران هیچکدام نیست گناه روحانی فقط اقدام برای ساماندهی اوضاع اقتصادی کشور است ! اگر بناست دولت اقتصاد مقاومتی را اجرا کند دعوت از بخش خصوصی در اولویت است و اگر بنا باشد بخش خصوصی به میدان بیاید باید فرصت های سرمایه گذاری فراهم باشد و اگر بخواهیم فضای کار را برای بخش خصوصی فراهم کنیم باید دولت (و نهادهای حکومتی )از عرصه اقتصاد عقب نشینی کنند این است گناه رئیس جمهور روحانی .
جمال درویش