شوراها به عنوان پایه ای ترین شکل سازماندهی اجتماعی از جمله سازوکارهای قدرتمندی هستند که راه را به سوی دموکراسی مستقیم و تمرکززدایی از قدرت می گشایند و اِعمال بی واسطه حق حاکمیت را در عرصه های مشخصی از زندگی اجتماعی میسر می کنند .
انتخابات شوراها از آن رو اهمیت می یابد که مسیر حرکت به سوی خود اتکایی و خودگردانی را با تقویت انسجام اجتماعی فراهم نموده و در عمل می تواند منجر به توسعه متوازن و پایدار در سراسر قلمرو تعریف شده گردد.
بر همین اساس واکاوی و تحلیل انتخابات شورا جهت تشخیص علایق و اولویت های شهروندان و تعیین وزن و جایگاه هر کدام از کنشگران،در قالب تشکل های سیاسی یا جریانات قومی و گروهی، امری ضروری و واجد اهمیت است.
یکی از عمده ترین ویژگی های انتخابات پنجمین دوره شورای شهر اهواز، ورود گسترده نیروهای سیاسی_اجتماعی به عرصه انتخابات وافزایش چشمگیر داوطلبان جهت دراختیار گرفتن کرسی های شورا بود که همین امر بر پیچیدگیِ بسترهای شکل گیری، فرایند برگزاری و نتایج آن اثرگذار بود.
با اعلام نتایج نهایی انتخابات، برخی از کسانی که شرایط را بر وفق مراد نیافتند و عمدتا می توان آنها را بازنده نتیجه انتخابات دانست،کلیه فرایند انتخابات را زیر سوال برده و اغلب دستگاه های برگزار کننده انتخابات را مسئول پدید آمدن چنین نتایجی دانسته و به دنبال آن پرسش ها و ابهاماتی را پیرامون نتیجه انتخابات مطرح نمودند، که اتفاقا بخش عمده ای از آنها، همان کسانی بودند که خود نقش مستقیم و غیر قابل انکاری در نتایج کسب شده و عمدتا ناکامی های به وجود آمده داشتند و از سوی دیگر نیز برخی از راه یافتگان به شورا که عمدتا وابسته به جریان اصولگرا بوده خود را برنده بلامنازع انتخابات و مستظهر به حمایت اکثریت دانستند.
در همین راستا جهت شفاف سازی، دستیابی به کنه واقعیت،تشخیص نقش و میزان موفقیت یا ناکامی هر کدام از کنشگران سیاسی(اعم از اصولگرا، اصلاح طلب و قوم گرایان) و دلایل آن،ابتدا طرح چند پرسش به شکل زیر ضروری است:
_آیا ترکیب اعضای شورا متناسب با وزن اجتماعی هرکدام از دسته بندی های موجود در شورا می باشد؟
_آیا کسب حدود ۶۰ درصد از کرسی های شورا توسط اصول گرایان بیانگر پیروزی آنها می باشد؟
_عمده ترین دلایل ناکامی اصلاح طلبان و اعتدال گرایان در این انتخابات چیست؟
_وزن و اعتبار جریانات قومی و گروهی را چگونه می توان تحلیل و ارزیابی نمود؟
_آیا اصولگرایان به اعتبار کسب حدود ۸ کرسی در شورا می توانند عمل به نسخه های سیاسی را در دستور کار خود قرار دهند و در عمل به وظایف خود از جمله انتخاب شهردار، مولفه های سیاسی را مد نظر قرار دهند؟
و البته سوالاتی دیگر،که این نوشتار قصد دارد تا حد امکان برای آنها پاسخ های مستدل و معقول بیابد.
گرچه شوراها از حیث کارکردی عمدتا جنبه غیرسیاسی داشته و بیشتربر تخصص گرایی و خدمات رسانی به جامعه و توسعه متوازن اقلیم متمرکز است ولی نباید از نظر دور داشت که جریانات و گروههای سیاسی و اجتماعی معمولا آن را بستری جهت ابتیاع هرچه بیشتر قدرت و زمینه ای جهت تغییر شرایط سیاسی _ اجتماعی به نفع خود دانسته و هرگز حاضر به چشم پوشی از کرسی های آن نیستند و از آنجاییکه به هر حال انتخابات شورا همچون هر انتخابات دیگری ازقاعده و منطقِ جلب و جذب افکار عمومی تبعیت می کند،بنابراین در قالب و فرایندی سیاسی قابل تبیین است.
برگزاری هم زمان دو انتخابات ریاست جمهوری و شوراها تا حدودی می تواند به برخی پرسش های مطرح در زمینه میزان توفیق اصولگرایان و تعیین پایگاه اجتماعی آنان در انتخابات شورا پاسخ دهد.
صرف نظر از پیروزی قاطع آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری،نکته مهم تشخیص رویکرد سیاسی جامعه از خلال این انتخاب بود، که با توجه به فضای به شدت قطبی شده که در یک طرف کاندیدای مورد حمایت اصلاح طلبان _ اعتدالگران و در طرف دیگر کاندیدای اصولگرایان قرار داشت، در اهواز آقای روحانی حدود۶۳ درصد و آقای رییسی حدود ۳۳ درصد آراء را تصاحب نمودند و به این ترتیب می توان ادعا نمود معیار مناسبی جهت وزن کشی سیاسی دو جریان سیاسی به دست آمد که در واقع باید آن را رویکرد اصلی شهروندان در گزینش گرایشات سیاسی موجود دانست.
در انتخابات شورا نیز بر اساس داده ها و آمار موجود، رای آخرین نفر اصولگرای راه یافته به شورا که می تواند بیانگر رای خالص سیاسی این جریان باشد،حدود ۴ درصد بوده که به هیچ وجه نمی توان آن را حمل بر اکثریت دانستن یا پیروزی قاطع یک جریان سیاسی نمود،بلکه بیشتر باید آن را کسب نتیجه ای نسبی جهت راهیابی به شورا در چارچوب قوانین موجود دانست که بیش از آنکه موید ضریب محبوبیت و نفوذ اصولگرایان در میان لایه های مختلف جامعه باشد،عمدتا محصولِ چند پارگی،تفرق و فقدان انسجام در میان اصلاح طلبان بود.البته تمرکز بیش از حد اصلاح طلبان و چهره های شاخص اصلاح طلب بر انتخابات ریاست جمهوری به دلیل اهمیت و حساسیت بالای آن که در عمل موجب کم توجهی به انتخابات شوراها شد را نیز باید به آن اضافه نمود.
با کمی دقت به نتیجه انتخابات ریاست جمهوری می توان دریافت که اصلاح طلبان به رغم در اختیار داشتن پایگاه اجتماعی گسترده که اتفاقا به دلیل تاثیر فضای انتخابات ریاست جمهوری نیز به خوبی تقویت شده بود، عملا نتوانستند نتیجه انتخابات شوراها را به نفع خود رقم بزنند،به عبارتی اصلاح طلبان در سایه اختلافاتِ موجود از بسیج افکار عمومی و همراه ساختن آنان باخود در این زمینه عاجز ماندند که شاید مهمترین دلایل آن را بتوان این گونه برشمرد:
ضعف سازماندهی و عدم انسجام :
یکی از نقاط آسیب پذیر و جدی اصلاح طلبان ضعف تشکیلاتی و فقدان ساختار سازی مناسب جهت جذب و سازماندهی بدنه اصلاحات در سطح جامعه است.
گرچه گفتمان اصلاحات بنا به ماهیتِ فراگیر خود در برگیرنده طیف های متنوعی از افراد و گروه های سیاسی است؛لیکن به رغم سپری شدن حدود دو دهه از عمر آن،هنوز رهبران اصلاح طلب موفق نشده اند تشکیلات منسجم و گسترده ای جهت پاسخ به نیازها و تقاضاهای اجتماعی موجود شکل دهند و عمدتا به همین علت در انتخابات هایی که بیشتر جنبه محلی و منطقه ای دارد،با ترکیب و دخالت مولفه های محیطی و بومی همچون قوم گرایی و خویشاوند سالاری، امکان ایجاد هماهنگی و یکپارچگی در میان رهبران و بدنه جریان اصلاح طلب با دشواری مواجه می شود.
از طرفی دیگر تشکل های اصلاح طلب موجود به دلیل عدم شکل گیری از پایین به بالا که شرط اساسی بقاء جریانات حزبی است،چندان اراده و برنامه ای برای ایجاد ارتباط پایدار و مستمر با هواداران خود نداشته و معمولا در آستانه هر انتخاباتی، تنها به صدور بیانیه جهت بهره برداری و کسب همراهی موقت از پتانسیل اجتماعی موجود اکتفا می کنند.
معمولا فقدان تشکیلات و نظم سازمانی منجر به عدم وفاق، بروز و توسعه اختلافات می گردد که این امر درانتخابات شورای پنجم اهواز نیز به خوبی مشهود بود،به گونه ای که ارائه لیست های متعدد از سوی تشکل های منسوب به اصلاحات ضمن تاییدِ وجود پراکندگی و تفرق در میان سران این جریان موجب سردرگمی و بلاتکلیفی شهروندان جهت انتخاب و گزینش کاندیداهای اصلاح طلب شد، که البته گلایه های گسترده و به حق مردمی را نیز به دنبال داشت.
فقدان درک صحیح برخی از سران اصلاح طلب از تحولات جامعه:
سرعت تحولات جامعه به مدد توسعه و تعمیق ابزارهای اطلاع رسانی منجر به شکل گیری نوعی خودآگاهی عمومی در سطحی گسترده شده که هر تفکر یا جریانی نتواند خود را با الزامات آن منطبق نماید، لاجرم محکوم به حذف و انزوا خواهد بود.
متاسفانه برخی از رهبران جریان اصلاحات هنوز نتوانسته اند خود را از دایره تصورات و افکار دو دهه گذشته خارج نمایند و در پاسخ به نیازهای روز جامعه با همان ادبیات و شیوه های سنتیِ عمدتا دستوری برخورد می نمایند که همین امر جایگاه، اعتبار و حرف شنوی جامعه از آنها را با تردید جدی مواجه نموده است.تردیدی نیست که امروزه اقناع و اجماع مهمترین و کلیدی ترین اصل درکسب همراهی و جلب افکار عمومی است.
وجود لیست های قومی منتسب به اصلاحات:
در غیاب احزاب و نهادهای مدنیِ کارآمد،نقش و تاثیرگذاری افراد و گروهها با گرایش های سنتی و محلی پر رنگ تر شده و انسجام اجتماعی عمدتا حول قرابت ها و تشابهات بومی شکل می گیرد.
در آستانه انتخابات شورا نیز برخی از گروههای قومی که عمدتا خود را حامی یا منسوب به جریان اصلاحات می دانند، اقدام به انتشار لیست های جداگانه ای از کاندیداهای مورد حمایت خود نمودند که تمایزات آشکار در میان چهره های معرفی شده حاکی از وجودِ اختلافات شدید در میان کسانی بود که نسبت به انتخابات رویکرد قومی داشتند.البته رفتار و عملکرد برخی از گردانندگان و بانیان این گونه لیستها به گونه ای بوده که علاوه بر تقسیم و شکستن آراء در میان کاندیداها، تفاوت های فرهنگی ِطبیعی موجود در جامعه را نیز دستمایه اختلافات و چند دستگی در سطح جامعه نموه که بیم آن میرود در بلند مدت تسری این گونه رفتارها به سایر لایه های جامعه، یکپارچگی و انسجام اجتماعی در معرض آسیب قرار گیرد، که جا دارد در این خصوص دقت بیشتری به عمل آید تا خدای ناکرده آرامش و امنیت جامعه قربانیِ کسب قدرت و امتیازات اجتماعی افراد یا گروه های خاصی نگردد.
اصولگرایان،اما وضعیت متفاوتی را در انتخابات شورای شهر تجربه نمودند.داشتن انسجام نسبی، استفاده از اختلافات جاری در میان اصلاح طلبان و تاثیر رویکردهای بومی و محلی بر انتخابات،شرایط را تا حدودی به نفع جریان اصولگرا رقم زد،که البته با استناد به داده ها و آمار (پیش گفته در سطور فوق)و شناخت کلی از رویکرد سیاسی جامعه می توان به روشنی بیان داشت که توفیق اصول گرایان به معنای برخورداری آنان از حمایت اکثریت نبوده و نمی توان آن را یک پیروزی سیاسی قلمداد نمود.
انتخابات شورای پنجم با تمام فراز و فرودهایش به پایان رسید، ولی در درون خود واجد نکات مهم و عبرت اموزی بود که لازم است کنشگران سیاسی_اجتماعی جهت عدم تکرار اشتباهات و جبران خطاها آن را به خوبی مورد توجه قرار دهند.
اصولگرایان باید توجه داشته باشند که با در اختیار داشتن اکثریت عددی در شورا ضمن اینکه مسولیت آنها نسبت به سرنوشت مردم در حوزه شهر و خدمات شهری را سنگین تر می نماید، نباید از این امر غفلت نمایند، که داشتن رویکرد سیاسی و جناحی در اداره امور شهر (اعم از انتخاب شهردار و عمل به سایر وظایف) آنها را از رسالت واقعی خود دور خواهد نمود و با توجه به مشکلات و چالش های فرا رویِ شهر در حوزه های مدیریتی و خدماتی لازم است هر چه بیشتر توجه خود را به خدمات رسانی مطلوب به شهروندان معطوف نمایند،همچنین دوستان اصولگرایِ شورای شهر باید توجه داشته باشند که تنها در شورا اکثریت دارند و نه در جامعه.
اصلاح طلبان نیز که اختلافات آنها عمدتا ناشی از تفاوت در نگرش ها و رویکردها و در پاره ای موارد نیز به سببِ وجود حسِ خود برتربینی یا امثال آن بوده،باید ضمن بررسی و آسیب شناسی هر چه بیشتر اعمال و رفتار خود سعی نمایند با درکی بهتر از شرایط فعلی، جهت دست یافتن به اهداف مشترک و مهم، اختلافات را کنار گذاشته و همگرایی را سرلوحه کار خود قرار دهند.در همین راستا باید توجه داشت که چنانچه نتوان تصویر درستی از دلایل شکست خود ارائه نمود و دیگران را در این میان مقصر اصلی تلقی نمود، همواره خطر تکرار اشتباهات و به تبع آن شکست ها آن وجود دارد.
مجموعه کسانی که تحت عناوینی همچون قوم گرایی و یا سایر مولفه های انسجام بخش وارد کارزارهای انتخاباتی می شوند باید توجه داشته باشند که با عنایت به تجارب گذشته، طرح شعارهای به ظاهر جذاب و مقطعی آن هم در مناطقی که با تفاوت های اجتماعی و فرهنگی(قومی_زبانی) شناخته می شود ،نه تنها کمکی به بهبود امور نمی کند بلکه موجب وخامت هرچه بیشتر وضعیت موجود و تشدید عقب ماندگی ها و محرومیت ها خواهد شد.
در پایان یاد آور می شود یکی از مهمترین پیام های نهفته در نتایج انتخابات شورای شهر پنجم اهواز، برای اصلاح طلبان:سازماندهی، انسجام بیشتر و هماهنگی و همراهی بیشتر با لایه های مختلف جامعه و برای فعالان قومی:تجدید نظر در رویکردها و الگوهای رفتاریِ خود و پیگیری مطالبات از طریق فرآیندهای متعارف سیاسی است و تردیدی نیست که راه برون رفت از وضعیت موجود،توسعه و تعمیق فرهنگ سیاسی و گسترش نهادهای مشترک سیاسی به عنوان زبان ارتباطی،گسترش فرهنگ وفاق و بردباری،جامعه پذیری و تربیت سیاسی جهت رشد فرهنگ مشارکت و عقلانی شدن رفتار سیاسی و سازماندهی سیاسی جامعه است.
هوشنگ باقری/خرداد ۹۶