در اعتراض به انتصاب او به عنوان استاندار هرمزگان کاریکاتوری با مضمون طعنه زدن به اینکه هرمزگان به دست غیر بومی ها افتاد! در نشریه ای محلی چاپ شده بود!
روزی که به هرمزگان آمد مهم ترین نداشته ی او و مردم هرمزگان امنیت بود! روزی که از هرمزگان رفت مهم ترین داشته ی او و مردم آنجا امنیت بود!
روزی که به هرمزگان آمد بسیاری از مردم؛ جریان های فکری و سیاسی از آمدن او که غیر بومی بود و هیچ گونه شناختی از وی نداشتند ناراحت بودند و روزی که رفت قاطبه جمعیت هرمزگان اعم از مردم؛ مسئولان و ... این بار بابت رفتن او ناراحت بودند! او رفت و میان خاطرات حمله افرادی ناشناس به استانداری هرمزگان و شکستن شیشه ها؛ تخلیه ی قاچاقچیان؛ برقراری امنیت در مواصل ارتباطی هرمزگان؛ بازرسی های شبانه ی بدون راننده و محافظ او از نقاطی که مسائل امنیتی و اجتماعی داشتند ؛ ساختن چندین پارک برای کودکان محروم هرمزگان ؛ و صدها خاطره ی دیگر که او را در تاریخ هرمزگان ماندگار کرد خاطره ی سکوت و صبوری این مرد و تکیه کردن او به نداشته ها برای مردم هرمزگان هنوز هم پس از گذشت دوازده سال از رفتنش فراموش نشدنی ست .. جای او هنوز هم نه در دفترش در استانداری هرمزگان.. نه لب پنجره ی این دفتر که رو به دریا باز می شد.. نه در میان غوغای مرغان دریایی.. که در قلب مردم هرمزگان خالی ست..

*دوازده سال بعد.. خوزستان
سه شنبه ای در دل اردیبهشت ماه بود.. همه چیز به ظاهر آرام که به یک باره خبر عزل این مرد در خوزستان پیچید.. این بار قبل از شمارش نداشته هایی که این مرد طی سی ماه آنها را تبدیل به داشته کرده بود مردم خوزستان بودند که یک صدا فریاد میزدند مهم ترین داشته ی آنها که حال تبدیل به نداشته شده ( این مرد) است! مردمی که برای او نوشتند: به خانه ات برگرد.. با ريزگردها می سازیم.. آب هم نمی خواهیم فقط آن قدر باشد که از تشنگی نميريم.. فقط تو به خانه ات برگرد! خوزستان خانه ی این مرد بود خانه ای که دلش برای امنیت مرزهایش و اقتصاد مرزنشينان ؛برای سرچشمه های کارون؛ برای آب رفتن طرح هشتصد هزار هکتاری کشاورزی و احیای 550 هزار هکتار؛ برای بهره مندی همه مردم خوزستان از امتیازات منطقه آزاد اروند؛ برای تولید کنندگان داخل استان؛ برای تالاب ها و بنادر و بازارچه های مرزی؛ برای گردشگری و جذب توریست؛ برای ساحل کارون؛ اروند رود؛ بهمن شیر؛ برای آموزش و پروش؛ توسعه؛ ورزش؛ اشتغال؛ امنیت می لرزید.. دل او برای مردم خوزستان می لرزید.. آن قدر لرزید تا 19 دی ماه 94 که با عارضه قلبی بستری شد..
و تاریخ دوازده سال به عقب بازگشت.. مردم هرمزگان و بوشهر در اتحادي مثال زدني با مردم خوزستان همصدا شدند و در فصل بهار 95 فصل جدیدی در تاریخ تحولات سیاسی جنوب کشور نگاشته شد؛ در این فصل اولین اتفاق غیر قابل پیش بینی اعتراض گسترده عوام به برکناری یک مدیر دولتی بود و دومین رویداد غیر منتظره یکپارچه شدن مردم استان های جنوب کشور که نشان دادند این مرد یک چهره ی ماندگار و کلیدی در این خطه است و استاندار هر نقطه از جنوب کشور که باشد دل تمام مردم جنوب با اوست.. اتفاقی که در 37 سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی بی سابقه بوده است؛ باز هم در میان اتفاقات ریز و درشت.. تشکیل کمپين های ابقای این مرد در استانداری خوزستان.. اعتراضات گسترده مردمی در صفحات اجتماعی رئیس جمهور و وزیر کشور.. تجمعات مردمی.. آنچه که در اذهان مانده است سکوت و صبوری این مرد در میان این همه ابهام و سوال است! این مرد خود این روزها تبدیل به یک علامت سوال شده است! چه چیزی باعث چنین برخورد غیر منتظره و شتابزده ای با او که همواره به عنوان یکی از مقتدرترین و توانمندترين مدیران ارشد و چهره ای ملی یاد می شود شد؟
جای این مرد نه در دفترش در خیابان فلسطین.. نه در بازار عامري.. نه در محل پیاده روی هر شب او.. که جای او در میان سینه ی مردم جنوب کشور خالی ست.. مردمی که نوشتند: (( مقتدايي)) قلب جنوب کشور از خوزستان تا بوشهر و هرمزگان...