شنبه ۱۷ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۰:۰۳ | Saturday , 07 June 2025
کد خبر: ۱۴۷۴
تاریخ انتشار: ۱۹:۴۲ - ۰۵ خرداد ۱۳۹۵

تاریخ نفت تکرار شد؛ این بار بدون توسعه در مسجدسلیمان؛ رگ های شهر من، بوی نفت می دهد؛نوشتاری از ثریا زندیار

بزرگ تر شدم با چراغ فانوسی به دنبال چراهای نفت بودم، دریغ از اینکه بدانم چراغ فانوس هم با نفت زنده بود.

آراس - ثریا زندیار
 
مسجدسلیمان پیشگام حفاری نفت در ایران امروز به رغم همه ی دردهایش زندگی می کند، به رغم همه نامهربانی ها زندگی می کند، امروز تاریخ نفت دوباره تکرار شد، بدون رینولدز، بدون دارسی، بدون توسعه و بدون داشتن افتخار برای مسجدسلیمان؛ و دوباره تاریخ تکرار شد...
 
بامداد ۵ خرداد ۱۲۸۷ هجری شمسی(۱۹۰۸میلادی)  فوران نفت از میدان نمره‌یک در میانه مسجدسلیمان کنونی، غروب غم انگیز توسعه را اینچنین که هست تصور نمی کرد و امروز 5 خرداد 1395 این فورانِ 108 ساله را حسرت می خورَد و این شرکت شهر همچنان در انتظار سهمش از شیره ی جانش است، سهمی که مرکز نشینان شاید اعتقادی به آن نداشته باشند اما این حق مسلم مردمی است که فراخنای مهربانی شان، این سکوت  توسعه ای تاریخی را رنج می کشد.
گودال های حفر شده ی مسجدسلیمان، سمت چپ تاریخ را می تپد و نفت جاری خیابانهایش، سمت راست تاریخ را از دوش مادران رنجور می خواند که هنوز جای مُهر پیت های 20 لیتری برشانه هایشان باقی ست.

یادش به خیر پیرزنی که همین فروردین 95 آخرین بهار زندگی اش بود می گفت: وقتی نفت را روی شانه های خود می گذاشتیم،  بوی خوش زندگی را به خانه می بردیم...

( بوی خوش زندگی، نفت، طلای سیاه، ثروت نهفته در خاک، شیره ی جان مسجدسلیمان)، بچه بودم که این واژه ها به گوشم می خورد اما نمی دانستم نفت یعنی چه؟ وقتی به خانه ی عمویم در منطقه ی سی برنج مسجدسلیمان می رفتم از توی اتاق هایشان، با کاسه، نفت جمع می کردند، هنوز هم نفت جمع می کنند اما باز هم نمی دانستم به چه کار می آید؟ مدرسه رفتم و در هیچ کتابی از شروع تحصیلم، حرفی از نفت نبود اما همان طور که در کوچه و خیابان و خانه های مردم، جاری بود؛ بر روی زبان ها هم جاری بود.

 بزرگ تر شدم با چراغ فانوسی به دنبال چراهای نفت بودم، دریغ از اینکه بدانم چراغ فانوس هم با نفت زنده بود. دوره ی دبیرستان توی کتاب های تاریخ نوشته شده بود((کودتای 28 مرداد، قرار داد 1933، مصدق نفت را ملی کرد، روزنامه ها نوشتند: انحلال مجلس)) اما هنوز چراها آزارم می داد، وارد دانشگاه شدم و همه می گفتند: نفت هم مستعمره ی انگلیس است!
تاریخ نفت تکرار شد؛ این بار بدون توسعه در مسجدسلیمان؛ رگ های شهر من، بوی نفت می دهد
 سال ها بر  من و نفت گذشت و حالا خوب نفت را می شناسم و می توانم چراهای کودکانه که از روی ناآگاهی و نپرداختن به این موضوع است را پاسخ دهم. ما پیش خود می گوییم استعمار انگلستان، نفت را از ایران برد اما قصه ی نفت چیز دیگری است، مثل همان موضوعی که ذهنمان پذیرفته است "اقتصاد ما وابستگی به نفت را در خود حل کرده" کشف نفت هم موضوعی است که  شاید استعمارگران آن را کشف کردند اما در حقیقت اوایلِ این تولد، هیچ گاه از سیاست های استعماریِ شان در ایران محسوب نمی شد.

 چرا که نفت را ویلیام ناکس  دارسی  کشف کرد و شاید او یک شهروند انگلیسی بود اما دارسی یک اقتصادگر آزادی بود که به تمام دنیا مهاجرت می کرد و این بار، هجرتش به ایران بود و قصه ی نفت، قصه ی جاریِ قدم هایمان شد. دارسی کمک کرد تا نفت فوران کند؛ فورانی که حیات اقتصادی و اجتماعی مسجدسلیمان و بعد ایران را دگرگون کرد

بعد از کشف و فوران نفت در مسجدسلیمان با دخالت دولت انگلیس، شرکت سندیکای امتیازات، متعلق به ویلیام ناکس دارسی به شرکت «نفت ایران و انگلیس» تبدیل شد.

سال 1329   بود که گروهی از معترضان به رهبری دکتر محمد مصدق، آیت الله کاشانی، شهید نواب صفوی و جمعی از نمایندگان و فداییان اسلام تلاش کردند تا با یک اقدام انقلابی نفت را ملی کنند، سرانجام کمیسیون نفت در مجلس پس از مخالفت های رزم آرا (نخست وزیر وقت در زمان رضا شاه) که به منافع خود و انگلستان فکر می کرد، در 29 اسفند  1329 ملی شدن صنعت نفت را به نام مصدق به تصویب رساند.

وحال زمان گذشت، دوره ی قاجار تمام شد، دوره ی شاهنشاهی تمام شد، نفت ماند و نام مصدق و ملی شدن صنعت بزرگ ایران، صنعتی که امروزه کشورهای قدرتمند جهان  به قطره چکانی هایش هم نیاز دارند و حالا نفت در دستان مهندسان و تکنسین های ایرانی مثل قطره های خونشان می ماند که برای سلامتی جسم و روح سرزمین از آن پاسداری می کنند....

در طول دوره ای که چراهای نفتی در ذهنم به وجود آمد تا به امروز پاسخ چراهای دوران نوجوانی ام و دوران  دانشگاه را در کتاب ها، روزنامه ها، نزد استادان دانشگاه، بزرگترها، در کوچه و بازار، همایش ها، روی زمین و توی کارخانه ها و هرجا که به نفت مربوط می شد، یافتم و به این رسیدم که کودتای 28 مرداد چه بود؟

 نفت مستعمره نبود و فقط به خاطر نداشتن رجال سیاسی دلسوز وطن، به حراج گذاشته شده بود. اما هنوز پاسخ چراهای عجیبی، ذهن جستجوگرم را آزار می دهد که در  این دوره از زمان که در یک دوره ی انقلابی، حماسی به سر می بریم چرا برخی از اصحاب قدرت، مصدق را یک فراماسون، اشراف زاده، فئودال، سلطنت طلب یا به عبارت رسانه ای های سال های دور، مصداق السلطنه می نامند؟

و دیگر  این که چرا هنوز  نفت به دست عده ای خاص می رود اما به گونه هایی بدتر از قاجار؟ قاچاق می رود! آیا بزرگ اختلاسگران این حوزه می دانند مسجدسلیمان به درصد کمی از آن پول های نفتی نیاز دارد؟ آیا می دانند دلالی در نفت یعنی جنایت در حق مردمان مهجور و مظلوم و مسکوت مسجدسلیمان ؟ آیا می دانند بوی خوش نفت دیگر بوی زندگی نیست؟ آیا درد حقیرد شدن امپراطوری نفت (مسجدسلیمان) را تشخیص می دهند؟ آیا بابک زنجانی مسجدسلیمان را می شناسد؟

اصلا چرا در کتاب های دبستان واژه ی پر فراز و نشیب نفت جایی برای جاری شدن ندارد؟

همه ی بچه های دبستانی می دانند بابا آب داد اما نمی دانند نفت یعنی چه. به آنها بیاموزیم "نفت هنوز در رگ های مسجدسلیمان جاریست و البته اختلاس ها در رگ های بابک زنجانی های مملکت جاری اند ...

درست است بوی نفت این روزها خوب نیست؛  جهان درگیر تغییرات اقتصادش است و نبض نفتی مسجدسلیمان هم در این میان، خیلی سردرگم است.

نظرات بینندگان
آخرین اخبار