گروه رسانه ای آراس: مردم فقیرها رو آدمهایی فرض میکنن که اساساً نمیتونن زندگیهاشون رو اداره کنن. دلیل این طرز فکر اینه که زندگیهای ما خیلی بیثبات به نظر میرسه. قضیه همینه: همه فکر میکنن ما فقیریم چون بیثباتیم نه که بیثباتیم چون فقیریم. خب بیاید فقط راجعبه این حرف بزنیم که چقدر سخته که نخواید بذارید زندگیتون از مهار خارج بشه، اونهم وقتی که هیچرقمه یه بالش پر از پول ندارید. بذارید راجعبه اینم حرف بزنیم که توصیههای مالی فقط به درد آدمایی میخورن که در عمل از قبل پول دارن.
یه بار من کتابی خوندم که برای آدمهای فقیر نوشته شده بود، نویسنده آدمی از طبقۀ متوسط بود و کتاب یه سری توصیههای روزمره بود راجعبه پسانداز هر پنی و چیزایی مثل اون. این توصیهها همه خیالیان: عمده خرید کن، وقتی حراج هست زیاد
یه بار یخچالم خراب شد و چون نتونستم صاحبخونه رو متقاعد کنم که تعمیرش کنه، مجبور شدم آپارتمان رو ول کنم
بخر، تمام چیزایی رو که میتونی با دست بشور، مطمئن شو که حواست به رسیدگی به فیلتر ماشین و فیلتر تهویۀ هوای خونه هست.
البته تعداد خیلی کمی از این توصیهها رو در واقعیت هم میشه عملی کرد. خرید عمده بهطورکلی ارزونتره؛ اما شما باید پول هنگفتی داشته باشید تا بتونید اون رو صرف چیزهایی کنید که فعلاً واقعاً نیازی بهشون ندارید. شستوشو با دست پول آب و برق رو کم میکنه؛ اما هیچکس واقعاً وقت نداره که چیزی رو با دست بشوره. اگه من پول این رو داشتم که وسایل رو قبل از اینکه خراب بشن عوض کنم، مخارج رسیدگی به ماشین واقعاً برام مسئلۀ مهمی نبود. واقعاً نمیشه فیلترهای ارزونقیمت رو تمیز کرد و باز هم همون قضیه مطرح میشه که هر چقدر پول بدی آش میخوری. خریدن یه تستر خوب در درازمدت خیلی عاقلانهتره؛ اما اگه یه تستر عالی الان سی دلار باشه و آشغالترین تستر ده دلار، دیگه برای من مهم نیست که چند بار باید عوضش کنم. ده دلاری رو انتخاب میکنم؛ چون بیست دلار اضافی رو ندارم.
واقعیت اینه که پساندازکردنِ پول خودش پول میخواد.
وقتی که هیچ پولی در بساط نداری، غیرممکنه بتونی با پول خوب تا کنی. همین و بس. اگه من پنج دلاری رو که هر هفته اضافی میاد پسانداز کنم، در بهترین سناریوی ممکن میتونم سالی ۲۶۰ دلار پسانداز کنم. برای اون دسته از شما که به ماجرا فصلی نگاه میکنید: فصلی ۶۵ دلار میشه پسانداز کرد. اگه خودتون رو از سادهترین تفریحات هم محروم کنید شانس این رو دارید که پولی
من بچههایی دارم که کیفیت زندگی توی همین زمانِ حال براشون مهمه نه ده سال دیگه
جمع کنید؛ اما شک نکنید که نمیتونید این پول رو واقعاً پسانداز کنید. آخرش لااقل یه روز مریض میشید و نمیتونید سرکار برید و مجبور میشید بهخاطر اجاره به پساندازتون ناخونک بزنید یا اجاقگاز خراب میشه و باید بدید تعمیرش کنن یا شلوار کارِتون جوری سوراخ میشه که دیگه نمیشه وصلهاش کرد. بلخره یه چیزی در طول سه ماه رخ میده، بهتون قول میدم.
هر وقت که چند دلار اضافی واسه خرجکردن دارم نمیتونم حتی به ماه آینده فکر هم کنم. اوضاعِ روزبهروزم همیشه اونقدر بیریخته که بهم اجازۀ همچین افکار لوکسی رو نمیده. من بچههایی دارم که کیفیت زندگی توی همین زمانِ حال براشون مهمه نه ده سال دیگه.
واقعیت اینه که ما ارزش پول رو میدونیم. ساعتها کار میکنیم. اگه ساعتی ده دلار گیرمون بیاد، بدون کسر مالیات، هر پنج دقیقه ۸۳ سنت کار میکنیم. ما دقیقاً میدونیم که هر دلار چه ارزشی داره: هر دلار یعنی تعداد دفعاتی که باید یهوری از پنجرۀ باجۀ فروش رو به بیرون خم بشی و دوباره برگردی تو، هر یه دلار یعنی تعداد پلههایی که میتونی جارو بکشی، هر یه دلار یعنی تعداد جعبههایی که میتونی پر کنی.
برندهشدن غیرممکنه مگه اینکه خیلی خوششانس باشی. برای اینکه بتونی اوضاع زندگیت رو ردیف کنی باید یه موقعیت خوب برات جور بشه و باید بتونی واسه یه
هر دلار یعنی تعداد دفعاتی که باید یهوری از پنجرۀ باجۀ فروش رو به بیرون خم بشی و دوباره برگردی تو
مدت طولانی توی اون موقعیت بمونی تا بتونی روی پای خودت وایستی. خود من وقتایی که شغل خوبی داشتم، خب، وضعم خوب بوده و دیگه سختیها عین خیالم نبودن و اونقدر خوب بهم حقوق میدادن که بتونم آپارتمانی اجاره کنم که استانداردهای ابتدایی رو داشته باشه. سالهایی که شغل ثابت نداشتم هم وضعم بد بوده. معضل اینه که شانسِ من خیلی دووم نمیآره. انگار تا شانس بهم رو میکنه یه چیزی اتفاق میافته که منو عقب نگهداره. بازم من بهقدر کافی خوششانس بودم و همچین چیزی بهندرت پیش میاد. دورههای کوتاهی بودن که آه در بساط نداشتم، ولی دورههای درازمدتی هم بودن که تونستم گلیمم رو از آب بیرون بکشم؛ اما حالا یه دورۀ درازمدت رو شروع کردم که اونقدر طولانی شده که کمکم دارم باور میکنم که یه امکانِ واقعیه؛ اما واقعیت اینه که همه چیز به یه اتفاق و یه دوره بیکارنبودن بسته است.
برگرفته از کتاب بخور و نمیر